دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خود بزرگ بینی» ثبت شده است

می گفت :

«کیه که قبول نداشته باشه چنگیز و صدام و حجاج و شارون و شاهان قاجار همشون  خونریز  بودن . جوری که در حوزه تخصصی استکبار و استبداد و استعمار کسی حالا حالاها به پاشون نخواهد رسید.»

 

حالا پای این اسمشون نیار ها رو واسه چی پیش می کشید؟

واسه اینکه نتیجه بگیره : احسنت به ما که اصلاً مستکبر و مستبد نیستیم. تازه اونقدر خوبیم که تا حالا ابداً خونی از دماغ هیچ بنی‌بشری بر زمین نریختیم. الآن هم نمی‌ریزیم. خیال هم نداریم که بریزیم…

دیگه چه برسه به اینکه خونخوار باشیم و خدایی نکرده مثل خفاش به جون کسی افتاده باشیم.

 

می گفت :

«درسته که اونها آدم بودن و ما هم خوشبختانه آدمیم ،

و البته این هم درسته که  آدمیزاد اگه مراقب خودش نباشه، کارش به جاهای باریکی می کشه و بلاهای عجیبی سر کرامت ذاتی و کرامات اکتسابیش میاد ، ولی ...

ولی  بالاخره ما کجا و چنگیز و صدام و حجاج و شارون و شاهان قاجار و ماجار کجا!  »

این همه حرف زد که همین یه جمله رو بگه!

 

گفتم :

درسته که  چنگیز و صدام و حجاج و بعضیای دیگه،  خون خیلی‌ها رو بر زمین ریختن و ازین کارشون هم لذت بردن…

اینم قبول که  حتی بعضی‌هاشون ‌ واقعاً خون قربانیای خودشون  رو می‌خوردن، ولی…

ولی  استعاره ی خونخواری مناسب همه جلادای تاریخه ، حتی اگه خون کسی رو نخورده باشن.

همینجا بگم : همه این حرفایی که زدم مقدمه چینی بود واسه گفتن دو تا نکته مهم که چون دومیش مهم تره ، اول دومیش رو میگم :

دوم اینکه : درباره خونخواران بزرگ تاریخ باید گفت کار اونها عبارت بوده از کاستن طول حیات مردم برای افزایش عرض حیات خودشون ؛ یعنی کشتن و کاستن از عمر کسی برای بیش‌تر یا بهتر بهره‌مند شدن خودشون از زندگی.

تتمه نکته دوم  هم اینکه : آیا نمی‌تونیم اونهایی رو  که حاضرن به قیمت افزایش عرض حیات خودشون،  از ورود ممنوع  عرض  حیات بقیه یعنی آرامش و آسایش، معنویت، آگاهی، تفریح، نون شب، عشق و خلاصه در یک کلمه کرامت اونها رد بشن، خونخوار بنامیم؟

نمی تونیم؟

من میگم می تونیم!

 

و اما نکته اول!

نکته اول اینکه:

اگه خونخواری را فقط به همان کاستن از طول حیات دیگران محدود کنیم و نخوایم کار رو به جاهای باریک بکشونیم و پا در کفش بزرگ‌ترها بکنیم، باز هم غیر از چنگیز و صدام و حجاج و اون چند نفر دیگر، خیلی‌های دیگه رو باید وارد این دایره کنیم.

چه طور؟

میگم برات!

وقتی کسی وسط  پیاده‌رو  یا یه  مکان عمومی سیگار روشن می‌کنه ایا از طول عمر اطرافیان خودش کم نکرده؟

وقتی به خاطر رانندگی بد ما، مریضی پشت ترافیک جون می‌ده، چطور؟

وقتی به بهونه‌های مختلف از چهارشنبه‌سوری گرفته تا جشن عروسی و عزای فامیل و چهاردیواری اختیاری  ، ناهنجارترین صداها رو به خورد گوش  همسایه هامون  روا می‌دیم،

وقتی یادمون می ره ، آدم ها ، توی هر جایگاه و سن و لباسی که باشن ، آدم هستن و کرامت دارن ،  اگه  به خاطر ما دلی بلرزه یا سری به درد بیاد یا  اعصاب و آرامش کسی به هم بریزه ،  آیا بازم به بی‌گناهی‌خودمون اطمینان داریم؟

 

 و بالاخره دست آخر ، یه سوال :

توی جوهر وجود  چنگیز و صدام و حجاج و شارون  و امثالهم  چه چیزی وجود داشت که از اونها همچنین شخصیت‌های پلیدی به وجود  آورد؟

اونا درباره بقیه، درباره مردم، درباره هم‌نوع ها  و انسان‌های شبیه به خودشون، چطور فکر می‌کردن؟

نکنه این حس و حالت شوم، وجه اشتراک ما و چنگیز و صدام و حجاج  باشه؟!

نکنه  فرق ما و اونا  تنها در این باشه که ما فرصت و جایگاه اونها رو نداریم!

نکنه بعضی از ما آدمای عادی ، شناگرهای ماهری باشیم که فقط آب گیرمون نیومده؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۱۸

وادارش کرده بودن از شهر جدش به توس بیاد . راه دراز بود و سفر طولانی .

 یه روز که بین راه برای استراحت توقف کرده بودن ، سفره ای انداختن تا غذا بخورن .

 یکی که تازه همسفر امام شده بود ، دید امام کنار کارگر ها و خدمتکار ها سر یه سفره نشستن و مشغول غذا خوردن شدن.

 باورش نمی شد . با خودش گفت :« پسر رسول خدا و یه مشت برده سیاه ؟! ولیعهد خلیفه بغل دست چند تا خدمتکار ؟ »

 خواست خوش خدمتی کرده باشه. اومد پیش امام و گفت : «اجازه بدید برای این خدمتکار ها یه سفره دیگه بندازیم تا مزاحم شما نباشن.»

 کسی تا به حال اینقدر امام رو ناراحت و عصبانی ندیده بود . باور نمی کرد امام به خاطر یه پیشنهاد ساده اینقدر عصبانی بشه . ولی واقعیت داشت.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۵۵

آدمای متوقع،  نه خودشون از زندگیشون لذت می برن، نه اجازه می دن زندگی، به بقیه خوش بگذره...

این مطلب رو از ما نشنیده بگیرید، ولی  بودن  افراد سابقه داری که حاضر شدن به همه جرایم کرده و نکرده خودشون اعتراف کنن، فقط  در ازای اینکه از شر هم سلولی پر توقعی که نصیبشون شده‌، راحت بشن!

عذاب الیم  که میگن ، یکیش همین سر و کله زدن با آدمای از خود متشکر و از خود راضیه.

خدا همچین عذابی رو قسمت هیچ کدوم مون نکنه...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۳۷

خودرأیی، یه معنیش اینه که آدم از هیچ کسی حساب نبره، حتی از خدا.

یکی از دلایلی که آدمای با ایمان کمتر دچار خودرأیی می شن،  همین حساب بردنشون  از خداست.

آدم با ایمان، اگه ایمانش از نوع بازار مشترک و تقلبی و  غیر فابریک نباشه، حرف، حرف خودش نیست. حرفش، حرف خداست.

برای همینم هست که به دستور همون خدا،‌ اهل مشورت گرفتن  و احترام گذاشتن به فکر و حرف و نظر بقیه است....


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۱۰

 میگن رضا خان وقتی به قدرت رسید،  اولین کاری که کرد صادر کردن یه بخش نامه بود.

اول اون بخش نامه که به «اعلامیه ی حکم می کنم» معروفه اومده بود که : «حکم می کنم!»

این «حکم می کنم» یعنی از امروز به بعد، حرف، حرف منه.

یعنی حرف و دستور، حرف و دستور منه و با هیچ کس و هیچ جایی هم کار ندارم و حساب نمی برم...

معنی خود رأیی، دقیقاً همینه.

معنیش اینه که آدم، حرف، حرف خودش باشه و با حرف درست یا غلط بقیه کاری نداشته باشه.

معنیش اینه که آدم از هیچ کسی حساب نبره، حتی از خدا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۰۰

خود رأیی، یکی از دلیل هاش خود بزرگ بینیه.

خود بزرگ بینی هم، اصلی ترین دلیلش، فراموش کردن بالا سری ها، یا دور دیدن چشم اون هاست.

یه بچه، وقتی یادش میره پدر و مادر بهش گفتن میخ توی پریز نکن، یا یادش باشه و چشم اونا رو دور ببینه، ممکنه با خودش بگه: حالا که دلم می خواد میخ توی پریز کنم، پس برم یه میخ و یه پریز پیدا کنم.

یه کارمند، وقتی  چشم مدیر خودش رو دور ببینه، یا یه مدیر وقتی چشم مدیر کل خودش رو دور ببینه، ممکنه بی خیال همه بخش نامه ها و آیین نامه ها بشه و هر جوری که عشقش می کشه رفتار کنه...

ولی بیشتر خود رأیی ها، به خاطر فراموش کردن اون بالا سری اصلیه. به خاطر  فراموش کردن خدا!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۵۴

 

 

این کلمه کاملاً فارسیِ «خود رأیی»، از اون واژه هائیه که شنیدنش زیاد چندش آورد نیست.

یعنی اسمش زیاد بد در نرفته.  ولی توی زبون های دیگه معادل هایی داره که وقتی به اونا فکر کنیم، حسابی چندشمون می گیره.

محض اطلاع، ترجمه خود رأیی به انگلیسی می شه «دیکتاتوری»

به عربی هم میشه «استبداد»

بنابر این  شمایی که توی خونه، با همسرت، یا با پدر و مادر و خواهر و برادرت، بر اساس خود رأیی رفتار می کنی،  رسماً اسمت رفته توی دفتر مستبدین و دیکتاتور های تاریخ.

پس فردا که قیامت برپا شد یه وقت اعتراض نکنی که آخه من با صدام و موسیلینی و هیتلر و  محمد علی شاه قاجار  و بقیه ی بر و بچ دیکتاتورهای تاریخ چه صنمی داشتم که با اونا محشور شدم!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۳۵

معمولاً  توی نوجوونی و جوونی، آدم یه دوره از خود رأیی رو تجربه می کنه.  اون «غرور جوانی» هم که سعدی ازش حرف زده،  راجع به همین خودرأییه.

ولی معمولاً بیشتر  نوجوون ها و خود ما جوون ها، یکی دو بار که  در اثر  خود رأیی، سرمون به سنگ می خوره یا با کله می ریم توی دیوار،  به یه نتایجی می رسیم.  مثلاً کم کم به این نتیجه می رسیم که  شاید بعضی وقت ها، بقیه هم یه حرفای درستی برای گفتن داشته باشن.  شاید خود ما هم با همه  عقل کل بودنمون یه وقتایی اشتباه کنیم.

البته این نتایج رو معمولاً جایی با بلندگو اعلام نمی کنیم که آتو دست بقیه ندیم،‌ ولی خودمون  پیش خودمون  یه تصمیمایی می گیریم. مثلاً تصمیم می گیریم  که دفعه بعد، به جای وقتمون رو صرف تره خرد کردن برای حرفای بقیه کنیم، بشینیم و یه کم به اون حرفا فکر کنیم.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۲۹

دیدین بعضی ها رو؟ حاضرن دو ساعت، توی یه شهر غریب، گم و گور بشن، ولی زورشون میاد قشنگ پیاده بشن، جلوی یه رهگذر رو بگیرن، ازش راهنمایی بخوان، اونم آدرس رو نشونشون بده.

این دسته از آدما، فکر می کنن اگه از یکی راهنمایی بخوان،  از شأن و مقام و منزلتشون چیزی کم می شه.

واقعاً هم اون دو ساعت سرگردونی و علّافی رو از اون چند ثانیه پیاده شدن و آدرس پرسیدن، خوش تر دارن.

بعضی ها، اینجوری هستن دیگه....

 

می خوایم یه کم راجع به خود رأیی با هم درد دل کنیم. خود رأیی باعث میشه که آدم به خودش اجازه ی نظر خواهی از بقیه و مشورت گرفتن از اون ها  رو نده.

آدمای خود رأی، یه نوع خاصی از غرور توی وجودشونه که باعث می شه فکر کنن همیشه و همه جا، بهتر و درست تر از بقیه فکر می کنن.

برای همینم هست که آدم خود رأی معمولاً اهل مشورت کردن و نظر خواهی کردن نیست.

حتی گاهی وقتا که بقیه،‌خودشون داوطلبانه و از روی دلسوزی به طرف مشورت می دن و نصیحتش می کنن، آدم خود رأی یه کارد یا یه چاقو برمی داره و شروع می کنه به تره خرد کردن برای اون نصیحت ها و مشورت ها...


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۲۰