دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خواستگاری» ثبت شده است

اولین خواستگارم بود و واقعا نمی دونستم چی بگم.

چند دقیقه ای به سکوت گذشت و آخر سر برای اینکخ توپ رو  به زمین حریف بندازم ، گفتم :

نمی خواین از خودتون بگین؟

پرسید : مثلا از چی بگم؟

جواب دادم: از تحصیلاتتون ، از شغلتون، از برنامه تون برای آینده، شرایطتتون برای ازدواج

گفت : می دونی، آدما درس می خونن تا مدرک بگیرن، مدرک هم میگیرن تا کار پیدا کنن ، بعدش هم کار می کنن تا پول در بیارن . حالا پول رو واسه چی می خوان؟ برای اینکه خونه و ماشین بخرن، بعد هم ازدواج کنن و خوش باشن . ولی من ، همین الآن هم خونه دارم ، هم ماشین ، هم به اندازه کافی پول . پس احتیاجی به شغل ندارم و نداشتم . دقیقا به همین علت هم زحمت درس خوندن و کاغذ سیاه کردن رو به خودم ندادم.

گفتم : ولی درس خوندن که فقط برای مدرک گرفتن نیست ، برای اینه که آدم به کمال برسه ، هر چند قبول دارم که تنها راه کمال،دانشگاه نیست.

شغل هم فقط برای پول در آوردن نیست ،برای اینه که آدم در مقابل خدماتی که از بقیه می گیره، خدمتی به اونها بکنه و با اندازه توانش گره ای از گره های جامعه رو باز کنه .

آدم اگه پول هم داشته باشه ، باز نباید بیکار بشینه و فقط مصرف کننده زحمت بقیه باشه.

گفت : حرفاتون قشنگه ، ولی یه زندگی راحت و قشنگ و بی زحمت ،خیلی بهتر از حرفای قشنگه… وقتی من می تونم راحت زندگی کنم ، چرا خودم رو به زحمت بندازم؟ یه عمر جون بکنم و از دست این و اون حرص بخورم فقط واسه اینکه مفید باشم؟ می خوام صد سال سیاه اینجوری نباشه و نباشم ، اصلا مگه آدم چند سال جوونه ؟

سرگرم همین بحث ها بودیم که مامانم زنگ زد و گفت :

اگه حرفاتون تموم شده ، بیاین توی پذیرایی که همه منتظرن، خانواده آقا داماد باید توی یه مراسم دیگه هم شرکت کنن …

این یعنی حرفای خصوصی مون رو باید تموم می کردیم و از اتاق بیرون می اومدیم.

دو روز از روز خواستگاری می گذشت  و قرار بود  امروز برای گرفتن جواب تماس بگیرن.

توی این دو روز همه کارم شده بود نشستن و فکر کردن.

مامان اومد توی اتاق و پرسید : بالاخره حاضری یه نه ؟ الآنه که زنگ بزنن . خونواده خوبی هستن ها! »

خودم رو جمع کردم و گفتم : «نه! تا وقتی پسرشون خوش بودن و به کار کردن ترجیح بده ، نه!»

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۰۹

یکی از جاهایی که مدام از گزینه های روی میز آدم سؤال می کنن، شب خواستگاریه.

- خب به سلامتی، آقا پسرتون چی کاره هستن؟

 - مدرک تحصیلیشون چیه؟

- خونه و ماشین هم دارن؟

- موجودی حساب بانکی شون چقدره؟

- موهاشون مال خودشونه یا کاشتن؟

- گواهینامه شون مال ماشینه یا موتور؟

- بچه که بودن، همه ی واکسناشونُ زدن؟ 

- دندوناشون سالمه یا کرم خورده ست؟!

 البته تجربه ثابت کرده که در شب خواستگاری، علاوه بر چایی و گل و شیرینی، مهم ترین گزینه ای که باید روی میز هر دو تا طرف ماجرا باشه، صداقته. دندون کرم خورده رو می شه فردای بله برون رفت پر کرد، ولی با بی صداقتی نمی شه کاری کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۰۶

قبلاً مردم فقط می رفتن راجع به خواستگارشون تحقیق می کردن. الان  علاوه بر تحقیق،  ازش امتحان  هم می گیرن. مثلاً یه موقعیت هایی پیش میارن که بفهمن طرف، یه جور انسانیه.  قابل اعتماد هست یا نه؟ مرد زندگی هست؟ یا نمی شه بهش تکیه داد.  چشم و دلش پاکه؟، یا جنسش خرده شیشه داره؟.  خوش ذاته یا بد ذات؟. 

بیچاره خواستگارهایی که باید از این امتحانات سخت، سربلند بیرون بیان.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۱۰

رعایت آداب معاشرت، مثل داشتن شاهکلید می مونه. باهاش می شه خیلی از قفل های بسته رو باز کرد.  باهاش می شه از افسر مافوق، اونم وسط دوره ی آموزشی، مرخصی گرفت.

باهاش می شه استادُ مجاب کرد که نمره ی هشت و نیم ُ به ده مبدل کنه.

باهاش می شه مبلغ قبض جریمه رو  به نصف کاهش داد.

باهاش می شه وام گرفت. تخفیف گرفت.  می شه مدت اجاره رو تمدید کرد. می شه خونه رو دو ماه دیرتر از موعد تخلیه کرد.

اینُ برای آقا پسرهای مجرد می گم:

باهاش می شه از عروس خانم و باباش «بله»  گرفت. باور کنید که می شه «بله» گرفت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۲۰

یعنی نقشی که بعضیا توی جلسه ی خواستگاری بازی می کنن،  شاهکاره!

دست کم کم، هشت تا سیمرغ بلورین و چهار تا خرس نقره ای و  پنج تا میمون طلایی و  هفت تا بوفالوی زرین داره.

البته بعضیا بعد از حصول توافق و گرفتن بله، دست از نقش بازی کردن بر می دارن.

ولی بعضیای دیگه حالا حالاها باید نقش بازی کنن. کات بی کات!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۴۰

یکی از جاهایی که بلندپروازی خیلی به آدما ضربه می زنه، توی ازدواجه. چه دخترش، چه پسرش.

دختر خانم! اون مال قدیما بود که یه نفر با اسب سفید مهربونی می اومد خواستگاری. بعدم  هفت شبانه روز بابت این وصلت فرخنده جشن می گرفتن توی شهر.  تازه همون قدیما هم از این خبرا نبوده. قصه ها الکی دارن شلوغش می کنن.  هر دختری رو یه نفر  از بین فک و فامیل و در همسایه  خواستگاری می کرد و خلاص!

البته آقا پسرا هم  برای ازدواج نباید زیاد بلندپروازی کنن. اصلن چه معنی داره آدم برای انتخاب شریک زندگیش روی ابرا راه بره. روی ابر که دختر دم بخت پیدا نمی شه. سفید برفی و زیبای خفته و اینجور مسائل هم کارتونه. عین سوباسا و کاکرو. هیچ کدومش واقعیت نداره.  شما اگه تونستنی عین سوباسا وسط أسمون شوت چرخشی بزنی، خب حتماً یه دختر شاه پریون هم هست که می تونی بهش برسی.  ولی اگه نمی تونی، خب دختر اعظم خانم چشه به این خوبی؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۴ ، ۰۴:۴۰

شمایی که شب خواستگاری جو گیر شده بودی و هزار تا قول نشدنی دادنی که الآن از عهده هیچ کدومش بر نمیای.

همه اون قولای نشدنی، پیش کشت.

ولی یادت باشه قول دادی به دختر مردم که الآن زن شما شده، از گل نازک تر نگی.

 این یکی رو دیگه اگه زیرش بزنی، خِعععععلی نامردی!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۴ ، ۰۸:۲۰