دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حق گویی» ثبت شده است

روزی صد بار به بخت بد خودش لعنت می فرستاد که چرا شاهد معامله ای بوده که حالا اختلاف سر اون، دو طرفش رو به دادگاه کشونده.

خوب می دونست کلاف سر در گم اون پرونده رو فقط توضیحات  خودش باز میکنه... توضیحاتی که باید توی دادگاه و مقابل قاضی بیان می شدن...

البته این رو هم خوب می دونست که نتیجه اون توضیحات، شکست فامیلش توی اون پرونده ست...

 برای همین هم  ترجیح می داد جوری رفتار کنه که انگار شتری ندیده.

دلش نمی خواست وارد ماجرایی بشه که به خیال خودش، غیر دلخوری فامیل، چیزی برای اون نداشت...

ولی هر بار که می خواست خودش رو با توجیه «شتر ندیدن» راضی کنه، یادش می اومد که گاهی اوقات انکار واقعیت و ساکت موندن، با شهادت دروغ فرق زیادی نداره...

همین نکته، بیشتر آزارش می داد...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۴۶

از بین همه ی سکوت ها،‌با همه ی دلایل و انگیزه هایی که پشت سرشون هست، فقط یه سکوته که مذمومه.

اونم مربوط به جایی می شه که حرف زدن واجب باشه.

مث چی؟ مث شهادت دادن به نفع حق، یا دفاع از مظلوم، یا امر به معروف و نهی از منکر، یا راهنمایی کردن کسی که احتیاج به راهنمایی داره.

 

میخوام بگم توی این دنیا،  هر حرفی که به زبون بیاریم، اون دنیا باید راجع بهش جواب پس بدیم. ولی کم پیش میاد که اون دنیا جلوی ما رو بگیرن و بگن: چرا توی فلان مهمونی،  یا توی فلان بحث، کمتر از بقیه حرف زدی و بیشتر  از همه سکوت کردی...

کلاً دردسر سکوت از دردسر حرف زدن کمتره. هم توی این دنیا، هم توی اون دنیا!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۱۹

تا حالا هزار بار شنیدم که اگه همه ی ماشین ها، توی لاین خودشون برونن و صبور باشن و  مدام لاین عوض نکنن، گره ترافیک زودتر باز می شه  و همه ماشینا زودتر به مقصدشون می رسن.

ولی ...

ولی بازم خیلیا به خاطر اینکه صد  پنجاه متر  از ماشینای دور و برشون جلوتر بیفتن، مدام لاین عوض می کنن  تا گره ی ترافیک کورتر بشه و  خودشون و بقیه دیرتر برسن.

ماجرای حق هم تقریباً یه چیزی شبیه همینه.

اگه همه ی آدمای دنیا تن به حق بدن، منافع همه شون تأمینه. ولی بعضیا به شوق منافع زودتر و بیشتر، دنبال ناحق می رن و منافع بقیه و  خودشونُ به خطر میندازن.

انسان، ذاتاً یه مقدار عجوله و با این عجله، کار دست خودش و بقیه می ده!



همه ی ماها به خاطر فطرت خدائیمون، حقُّ دوست داریم.

اما ماها، توی وجودمون یه علاقه دیگه هم داریم که اونم  خود خدا توی وجودمون تعبیه کرده.

اون علاقه ی دیگه، علاقه به خودمونه.

یعنی ما همونجوری که حق رو  دوست داریم،  خودمونُ هم دوست داریم.

امان از اون روز و ساعتی که یه آدم،‌ احساس کنه که بین علاقه ش به حق و علاقه ش به خودش،  تضاد وجود داره.

امان از اون وقتی که یه نفر احساس کنه مجبوره از بین این دو تا علاقه یکی رو انتخاب کنه!



تضاد و تعارض بین منافع شخصی و حق، از جنس سرابه.

یعنی توی باطل، برای هیچ آدمی،  هیچ نوع منفعت پایداری وجود نداره.

از همون روز اولی هم آدم  و حوا پاشونُ روی این کره ی خاکی گذاشتن، تا همین الآن،  هر آدمی که  به خاطر منافع خودش و بقیه پشت به حق  کرده بعداً پشیمون شده و دود این پشت کردن به حق،  دیر یا زود به چشمش رفته.

پشت کردن به حق، مث شنا کردن خلاف جهت رودخونه ست.

مث راه رفتن بر خلاف جهت پله های برقیه. اولش شاید سرگرم کننده باشه،‌ ولی دیر یا زود ما رو از نفس میندازه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۱۱:۰۲

حق مث یه رودخونه ی همیشه جاری می مونه.

این رودخونه، یه وقتا و جاهایی خیلی پر آب و عمیق و پر تلاطمه؛ جوری که هر چی بیفته توی مسیرش باشه رو با خودش می بره.

ولی یه وقتایی هم تبدیل به یه آب باریکه ی ضعیف می شه.

ولی مهم اینه که این رودخونه هیچ وقت خشک نشده و قرار هم نیست خشک بشه.

می خوام بگم حق، ممکنه بعضی وقتا ضعیف و نحیف بشه، ولی از بین نمی ره و نمی میره.

یادمون باشه حتی آب باریکه های ظاهراً ضعیف هم می تونن سنگای محکمی که سر راهشون باشه رو متلاشی کنن.  

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۱۰:۵۷

خیلی ها میگن حق تلخه، ولی همونا هم وقتی جایی احساس می کنن که حق شون پامال شده، برای احقاق حق خودشون دست و پا می زنن و تقلا می کنن. وقتی هم که به حقشون می رسن،  کامشون یکی از شیرین ترین و خواستنی  ترین طعم های دنیا رو تجربه می کنه.

پس حق، همیشه هم تلخ نیست...

مخصوصاً وقتایی که به جانب ما باشه!



حتی توی یه تصادف رانندگی هم، حق یه وقتایی به جانب ماست، یه وقتایی به جانب طرف مقابل.

توی بحثای خانوادگی و سیاسی و اجتماعی هم حق یه وقتایی به جانب ماست، یه وقتایی به جانب اونی که داریم باهاش بحث می کنیم.

وقتی با یکی سر حساب و کتاب مالی، اختلاف حساب داریم، ممکنه حق به جانب ما باشه یا یه جانب اونی که باهاش اختلاف حساب داریم.

اینکه توی تصادف و بحث و اختلاف حساب حق به جانب ما باشه یا نباشه، زیاد مهم نیست.

مهم اینه که وقتی فهمیدیم حق به جانب ما نیست، ما جانب حق باشیم و   از اون به بعدش دنبال ناحقُ نگیریم!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۱۰:۵۵

درسته که خیلی جاها، سکوت، مایه ی نجاته.

ولی اینجوری نیست که همیشه و همه جا با سکوت کردن و چیزی نگفتن  بشه نجات پیدا کرد.

روز قیامت، خدا خیلی ها رو به خاطر سکوتشونه که محاکمه می کنه.

جایی که سکوت باعث مظلومیت  حق و جون گرفتن ناحق بشه، نباید سکوت کرد.

مثلاً جایی که لازمه بریم و توی دادگاه نسبت به موضوعی شهادت بدیم...

توی همچین موقعیتی اگه سکوت کنیم، مسئولیم.

خدا، دو جای قرآن، توی دو تا آیه ی شبیه به هم فرموده:

به خاطر خدا، به حق و عدالت شهادت بدید. حتی اگه شهادت دادنتون به ضرر خودتون و پدر مادر و نزدیکانتون باشه...

احادیث هم می گن: حق رو بگید، حتی اگه به ضرر شخص خودتون باشه...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۰۸:۴۲

درسته که می گن حرف باد هواست.

بازم درسته که میگن دو صد گفته چون نیم کردار نیست و  به قول سعدی به عمل کار برآید.

ولی حرفایی هم هستن که باد هوا نیستن و ازشون کار بر میاد!

مث حرف حق که یه وقتایی به زبون آوردنش از بلند کردن وزنه ی سیصد کیلویی سخت تره.

حرف حق با حرفای عادی فرق می کنه.

حرفای عادی نه کنتور می زنه، نه هزینه ای داره، ولی یه وقتایی به زبون آوردن حرف حق باعث می شه تا خیلی ها از دست آدم برنجن.

ولی رنجیدن و قهر کردن بقیه در برابر اونایی که  جونشونُ سر گفتن حرف حق گذاشتن کف دستشون هیچی نیست.

برای همینم هست که احادیث اسم حق گویی رو گذاشتن بالاترین جهاد.

جهاد، فقط با شمشیر و اسلحه ی کلاشینکف نیست. یه وقتایی با زبون  و قلمه.

با حق گویی و نوشتن از حق.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۰۸:۳۹

خدا، هزار و یه اسم داره، یکیش هم حقّه.

اصلاً از یه زاویه ای، حق چیزی غیر از خود خدا نیست.

وقتی هم که می گیم حق با فلانیه، یعنی خدا باهاشه.

وقتی هم که گفته می شه فلانی با حقه، یعنی با خداست.

کسی که با خدا باشه، خدا هم با اونه و کسی که خدا باهاش باشه، شکست ناپذیره.

این شکست ناپذیری به خاطر همراهی خداست. خدایی که یکی از هزار و یه اسمش عزیزه.

عزیز یعنی شکست ناپذیر.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۰۸:۳۷

روی جعبه های استکان و پارچ و لیوان،  نوشته:

«شکستنی»

هیچ کارخونه ای هم  پارچ و استکان هاشُ مقابل شکستن مشمول گارانتی نمی کنه.

پارچ و لیوان بلور، خاصیتش همین شکستنه. اگه امروز به زمین نخوره و نشکنه، فردا یا لبش می پره  یا می افته کف آشپزخونه و هزار تکه می شه.

می خوام بگم بعضی چیزا خاصیت شکستنی دارن، بعضی چیزا خاصیت اشتعال دارن، بعضی چیزا خاصیت فرار بودن دارن، «نا حق» و «باطل» هم خاصیت و سرنوشتش، «نابود شدنی» بودنشه...

کاریش هم نمی شه کرد!

خدا، اینجوری خواسته که شیشه شکستنی باشه، یخ آب شدنی باشه، باطل و ناحق هم نابود شدنی باشه....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۰۸:۲۹

سعدی خدا بیامرز اینجا نیست، خدای سعدی که اینجاست!

اون جناب نادره گفتار، واقعاً شتری ندیده بوده که گفت: «می توان قطع نظر کرد، شتر دیدی نه!»

ولی شمایی که هم شتر رو دیدی، هم بارش رو، هم جای پاش رو، واسه چی  همه چی رو انکار می کنی، بعدم تقصیر رو میندازی گردن سعدی!

انصاف هم انصافاً خوب چیزیه....

 

 البته  انکار داریم تا انکار ها!

مثلاً یه وقتی آدم خطایی از کسی می بینه و به روی خودش نمیاره.

اینم یه جور انکاره. ولی انکاری  که باید به نظر پاک و خطا پوش صاحبش هزار آفرین گفت.

ولی یه وقتایی یکی به یکی خوبی می کنه و اون یکی دومی، خوبی های یکی اولی رو منکر می شه...

دور از جون شما، به اینجور انکار ها می گن: «بی چشم و رویی»

اونجور که مادربزرگ خدابیامرز ما تعریف می کرد، در عالم حیوانات ظاهراً گربه بیش از سایرین اهل اینجور انکار هائیه...

 

 

مولانا می گه:

 یه روز یکی همون جناب شتری رو که سعدی ندیده بود، دید و ازش پرسید: «به سلامتی از کجا تشریف میاری؟»

شتر گفت: «از چیز دیگه....  خودت بگو ... اسم قشنگی هم داشت ها! ... آهان! از حمام گرم کوی تو!»

اون یارو هم یه نگاهی به سر زانوی  شتر انداخت  و  یاد گلگیر ماشین کارواش نرفته خودش افتاد  و گفت: « نمی گفتی هم از سر زانوهای قندیل بسته ت پیدا بود!»

 

کاش هر کی خربزه میخورد، مرد بود و پای لرزش هم می ایستاد...

کاش!

ولی ظاهراً فعلاً رسم بر اینه که موقع خربزه قاچ کردن و خوردنش، همه  سر سفره حاضر باشن، ولی موقع لرزش که می رسه، همه منکر همه چی بشن و بگن: «کی بود؟ کی بود؟ ما که نبودیم»

حالا خود این لرز  هم می تونه خیلی چیزها باشه...

از شکست یه تیم ورزشی  و فرو ریختن یه ساختمان چند طبقه بگیر تا  برکناری یه نفر که تا همین دیروز کاره ای بوده...

 

نه به بعضی از این مجله های زرد که نویسنده هاش، همینجوری از پیش خودشون با این و اون مصاحبه های خیالی ترتیب می دن، نه به بعضی از آدمایی که توی روز روشن با ده جا مصاحبه می کنن و هر چی دلشون می خواد میگن، ولی هنوز جوهر خودنویس خبرنگارها  خشک نشده، همون حرف ها رو تکذیب می کنن و منکر همه چی می شن...

 

خوب نیست!  نکنید این کار ها رو ....

 

 

آخه وقتی دم خروس به اون قشنگی پیدا ست و همه دارن تماشا می کنن، واسه چی بازم  بزرگراه صداقت رو کنار می ذاری و می زنی توی جاده خاکی انکار؟

اینقدر هم قسم حضرت عباس نخور...

ضمناً! کفاره اون قسم های قبلی رو هم یادت نره بدی

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۰۸:۰۰