تا
حالا هزار بار شنیدم که اگه همه ی ماشین ها، توی لاین خودشون برونن و صبور باشن
و مدام لاین عوض نکنن، گره ترافیک زودتر
باز می شه و همه ماشینا زودتر به مقصدشون
می رسن.
ولی
...
ولی
بازم خیلیا به خاطر اینکه صد پنجاه
متر از ماشینای دور و برشون جلوتر بیفتن،
مدام لاین عوض می کنن تا گره ی ترافیک
کورتر بشه و خودشون و بقیه دیرتر برسن.
ماجرای
حق هم تقریباً یه چیزی شبیه همینه.
اگه
همه ی آدمای دنیا تن به حق بدن، منافع همه شون تأمینه. ولی بعضیا به شوق منافع
زودتر و بیشتر، دنبال ناحق می رن و منافع بقیه و
خودشونُ به خطر میندازن.
انسان،
ذاتاً یه مقدار عجوله و با این عجله، کار دست خودش و بقیه می ده!
همه ی
ماها به خاطر فطرت خدائیمون، حقُّ دوست داریم.
اما
ماها، توی وجودمون یه علاقه دیگه هم داریم که اونم خود خدا توی وجودمون تعبیه کرده.
اون
علاقه ی دیگه، علاقه به خودمونه.
یعنی
ما همونجوری که حق رو دوست داریم، خودمونُ هم دوست داریم.
امان
از اون روز و ساعتی که یه آدم، احساس کنه که بین علاقه ش به حق و علاقه ش به
خودش، تضاد وجود داره.
امان
از اون وقتی که یه نفر احساس کنه مجبوره از بین این دو تا علاقه یکی رو انتخاب کنه!
تضاد
و تعارض بین منافع شخصی و حق، از جنس سرابه.
یعنی
توی باطل، برای هیچ آدمی، هیچ نوع منفعت
پایداری وجود نداره.
از
همون روز اولی هم آدم و حوا پاشونُ روی
این کره ی خاکی گذاشتن، تا همین الآن، هر
آدمی که به خاطر منافع خودش و بقیه پشت به
حق کرده بعداً پشیمون شده و دود این پشت
کردن به حق، دیر یا زود به چشمش رفته.
پشت
کردن به حق، مث شنا کردن خلاف جهت رودخونه ست.
مث
راه رفتن بر خلاف جهت پله های برقیه. اولش شاید سرگرم کننده باشه، ولی دیر یا زود
ما رو از نفس میندازه!