دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حضرت معصومه» ثبت شده است

یکی از قوی ترین رابطه ها و علاقه های انسانی این عالم، رابطه  و علاقه ی خواهر به برادره. مخصوصاً اگه اون برادر، یه جورایی به گردن خواهر حق پدری هم داشته باشه. امام رضا، فقط برادر حضرت معصومه نیست. یه جورایی توی همه ی سال های حبس امام کاظم، برای خواهرش پدری هم کرده. حضرت معصومه هم فقط برای برادرش یه خواهر نیست. یه دلداه هم هست. دلداده ای که نتونست دوری برادرُ تحمل کنه و  به شوق زیارت برادر، بار سفر بست.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۵۷

موسی، داخل صندوقچه بود. سرگردان روی آب. مادرش، نگران و مستأصل. کسی باید گره داستانُ در حساس ترین جای اون باز می کرد. خدا، یک دخترُ برای این کار انتخاب کرد. دختر عمران، خواهر موسی و هارون،‌ عهده دار این نقش شد.  و چه زیبا و هنرمندانه، از عهده ی  اون نقش بر اومد. گره باز شد. موسای شیرخوار به آغوش مادر بازگشت. قطار تاریخ در همون ریلی قرار گرفت که خدا خواسته بود. در  ادامه باز هم دو دختر هستن که گرهی از گره داستان باز می کنن. دخترهای شعیب. با نقش آفرینی اون هاست که دو پیامبر خدا، در مسیر زندگی به هم می رسن. موسی و شعیب.


خدا می خواست داستان خاندان عمرانُ برای ما تعریف کنه. خاندان عمران نبی. همون خانواده ای که یک بار دیگه مسیر تاریخُ عوض کردن. داستان با یک تولد شروع می شه. همه چشم انتظار بودن که همسر عمران، پسری به دنیا بیاره. اما نوزاد دختر بود.  هیچ کس چنین انتظاری نداشت.  اما خدا اینطور خواسته بود. اسمشُ مریم گذاشتن. مریم، ‌دختر عمران.  دختری که همه چیزش معجزه بود. تولدش،  رشدش، غذای محرابش و مادر شدنش.

در این داستان دو پیامبر  نامشون با نام یک دختر گره خورده. یکی عمران، پدر مریم. یکی هم مسیح، فرزند مریم.


همه او رو ادامه دهنده ی نسل نبوت می دونستن. وارث خانه ی وحی، دردانه ی       پیامبر، ابراهیم، فرزند آخرین فرستاده ی خدا.   ولی رسول خدا خیلی زود داغدار کودک خودش شد. مومنان واقعی ناراحت. مشرکین و منافق ها خوشحال!

چه کسی نسل آل محمد رو امتداد می داد؟! خدا باز هم  یک دختر رو برگزیده بود. دختری که هم مادر پدر بود، هم  مادر یازده  جانشین او.  خدا اینطور خواسته بود.


مژده، از سال ها قبل داده شده بود. احادیث از فضیلت قم روایت می کردن. از اینکه قراره این شهر به حرم اهل بیت تبدیل بشه. کسی نمی دونست چطور. کسی از آینده خبر نداشت. خدا ولی باز هم  اراده ی خودش رو به پیش برد. باز هم خواست خودش رو به کرسی نشوند. این بار هم پای یک دختر در میون بود. دردانه ای از خانه ی امام کاظم. معصومه ای که  نواده و دختر و خواهر  و عمه ی عصمت بود.  اسمش مثل اسم جدش فاطمه بود.

بانی و موسس حرم تازه ی آل محمد.



کم نیستن پدرهایی که با نام دخترشون شناخته می شن. 

یوسف اعتصام الملک با نام پروین اعتصامی شناخته می شه.  اورنگ زیب، با نام دخترش زیب النساء، مشهوره.

غیاث‌الدین تَرخان برای ما آدم شناخته شده ای نیست. الا اینکه بگن او پدر گوهرشاد بوده.

کم نیستن دخترهایی که نام خاندان خودشونُ بلند آوازه کردن.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۴ ، ۰۸:۲۰

حضرت معصومه، در عمر کوتاه بیست و هشت ساله ی خودش هیچ وقت ازدواج نکرد. ولی چرا؟

این سوالیه که ذهن خیلی ها رو در طول تاریخ به خودش مشغول کرده. به این سوال، سه جواب داده شده.

 مورخ شیعه، یعقوبی گفت:  امام کاظم،  وصیت کرده بود که هیچ کدوم از دخترانش ازدواج نکنن. به نظر نمیاد که این جواب، جواب درستی باشه. چون در وصیت نامه ی امام که به دست ما رسیده چیز دیگه ای آمده. امام از دختران خودش خواسته که بی اذن و  مشورت حضرت رضا، با کسی ازدواج نکنن. ازدواج سنت پیامبره و امام، کسی رو از سنت جدش نهی نمی کنه.

جواب دوم اینه که در اون دوران هیچ کفوی برای حضرت معصومه وجود نداشت. برای همینم حضرت معصومه تا پایان عمر مجرد زندگی کرد.  این جواب هم اگر چه بسیار مشهوره، ولی خالی از اشکال نیست. سیره ی اهل بیت  چیز دیگه ای بود. اگه جوانی اهل ایمان و امانتداری  به خواستگاری دخترانشون می اومد، مخالفت نمی کردن.  پس می مونه جواب سوم.

جواب سوم به اختناق دوران هارون الرشید بر می گرده. در اون دوران اگه کسی فقط برای یک سوال ساده به خانه ی اهل بیت مراجعه می کرد، از جان خودش در امان نبود. شیعیان و علوی ها به بدترین شکل کشته می شدن. امام کاظم سال های پایانی عمر خودشُ در زندان به سر برد و حضرت رضا هم همواره تحت نظر بود.  برخی از برادران امام رضا  هم بر علیه حکومت قیام کرده بودن. در چنین شرایطی، کسی جرأت و امکان وصلت با خانواده ی امام کاظمُ نداشت. برای همین هم علاوه بر حضرت معصومه،  اکثر دختران امام کاظم مجرد باقی موندن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۲۵

سال صد و هفتاد و سه هجری بود. سالی  که چشم پدر و مادر، به دیدن او  روشن شد. اسمشُ فاطمه گذاشتن. دختر امام کاظم و نجمه خاتون، زیر سایه ی پدر و مادر قد می کشید و رشد می کرد. مشهور شده بود به معصومه.  سخن که می گفت، همه می دونستن که عالمه ی آل طاها سخن می گه. 

شش ساله بود. گروهی از شیعیان پدر آمده بودن تا سوال هاشونُ از امام بپرسن. امام، در مدینه نبود. به همه ی سوال ها جواب داد. جواب درست!  پدر وقتی ماجرا رو شنید،  سه بار در وصف دخترش فرمود: «بابا به فدای او! »

از فردای شهادت پدر، این حضرت برادر بود که برای خواهر کوچک خودش پدری می کرد. از هفت سالگی، تا بیست و هفت سالگی.  نوبت رسیده بود تا برادر از مدینه به مرو بره. کوچی اجباری،  طاقت دوری برادر ُ نداشت. اندکی بعد از هجرت برادر، او هم بار سفر بست. با دعوت نامه ای از جانب برادر.  در بین راه بیمار شد. مردم قم، افتخار می کردن به میزبانی و پرستاری از او.  چند روزی مهمان خانه ی موسی پسر خزرج بود. روز و شب، مشغول عبادت. مردم اسم توقف گاه او رو  «خانه ی نور» گذاشتن. خیل زود روح حضرت معصومه به اجداد معصوم خودش پیوست.

و قم برای همیشه به حرمی از حرم های اهل بیت مبدل شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۲۳