دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حدیث سلسه الذهب» ثبت شده است

در طول سفر امام به مرو، هر کجا توقف می‌فرمودند، برکات زیادی شامل حال مردم آن منطقه می‌شد. از جمله هنگامیکه امام در مسیر حرکت خود وارد نیشابور شدند و در حالی که در محملی قرار داشتند از وسط شهر نیشابور عبور کردند. مردم زیادی که خبر ورود امام به نیشابور را شنیده بودند، همگی به استقبال حضرت آمدند. در این هنگام دو تن از علما و حافظان حدیث نبوی، به همراه گروه‌های بیشماری از طالبان علم و اهل حدیث و درایت، مهار مرکب را گرفته و عرضه داشتند: "ای امام بزرگ و ای فرزند امامان بزرگوار، تو را به حق پدران پاک و اجداد بزرگوارت سوگند می‌دهیم که رخسار فرخنده خویش را به ما نشان دهی و حدیثی از پدران و جد بزرگوارتان، پیامبر خدا، برای ما بیان فرمایی تا یادگاری نزد ما باشد." امام دستور توقف مرکب را دادند و دیدگان مردم به مشاهده طلعت مبارک امام روشن گردید. مردم از مشاهده جمال حضرت بسیار شاد شدند به طوری که بعضی از شدت شوق می‌گریستند و آنهایی که نزدیک ایشان بودند، بر مرکب امام بوسه می‌زدند. ولوله عظیمی در شهر طنین افکنده بود به طوری که بزرگان شهر با صدای بلند از مردم می‌خواستند که سکوت نمایند تا حدیثی از آن حضرت بشنوند. تا اینکه پس از مدتی مردم ساکت شدند. آن گاه  حضرت حدیثی از قول پدر گرامیشان به نقل از رسول خدا و به نقل از جبرائیل از سوی حضرت حق املاء فرمودند که:

"کلمه لااله‌الاالله حصار من است پس هر کس آن را بگوید داخل حصار من شده و کسی که داخل حصار من گردد ایمن از عذاب من خواهد بود."

سپس امام فرمودند: "اما این شروطی دارد و من، خود، از جمله آن شروط هستم."

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۴ ، ۰۴:۲۱

روز ها، روزهای آغازین سده ی سوم هجری بودند.

نیشابور، کلانشهر آن روزهای خراسان بزرگ، مهمانی عزیز داشت.

مهمانی از مدینه، از شهر پیامبر

مهمانی از بنی هاشم، از نسل پیامبر

جمعیت، با گام هایی از جنس انتظار، خود را برای استقبال، به ورودی شهر رسانده بودند.

جمعیت، کاغذ  و دَوات، در  دست،  همه ی وجودشان، شوق شنیدن بود.

شوق شنیدن حدیثی تازه، از مسافری که تازه رسیده.

مسافر روایت کرد از پدرش، که او هم روایت کرده بود از پدرش، پدری که او هم راوی پدران خود شده بود.

مسافر، حدیثی روایت کرد با سلسله ای از جنس طلای ناب. سلسله ای همه عصمت و نجابت.

اهل نیشابور، همه آن روز شنیدند که مهمانشان گفت:

جدم پیامبر از جبرئیل شنید و جبرئیل از خدا که فرمود:

کلمه ی لا اله الا الله، دژ استوار من است.  هر که در آن داخل شود، از عذاب من ایمن است.

سپس همه دیدند که مهمانشان، انگشت اشاره به سوی خود گرفت و فرمود:

به شروطش، و منم ، یکی از شروطش!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۴۰