دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ترس» ثبت شده است

ترس از ناشناخته بودن آینده، باعث شده تا توی خیلی از کشورها، رشته ای تأسیس بشه به اسم مطالعات آینده پژوهشی.

این رشته ی مطالعات آینده پژوهشی کارش پیش گویی نیست، کارش پیش بینیه.

پیش گویی، کار نوستر آداموس و اونائیه که از جادو و جمبل سر در میارن.

ولی پیش بینی، از عهده هر کسی که خدا عقل سالم بهش داده بر میاد.

اونایی که روی مطالعات آینده پژوهی کار می کنن، با همون عقل سالمی که خدا بهشون داده، میشنن وضعیت امروز و دیروز رو بررسی می کنن،‌بعد  با یه سری ضرب و تقسیم پیش بینی می کنن که مثلاً تا ده سال دیگه قیمت نفت اینقدره، سوراخ لایه ازن اونقدره، جمعیت این تعداده، دمای کره زمین هم فلان درجه سلسیوسه...

بعد از این پیش بینی ها،‌نوبت به برنامه ریزی  برای آینده می رسه.

آینده ای که دیگه قرار نیست مبهم و ناشناخته و ترسناک باشه...

 

البته آینده پژوهی و پیش بینی آینده فقط به درد دولت ها و شرکت ها و سازمان های بزرگ نمی خوره.

خود من  و شما هم  می تونیم واسه زندگی شخصی خودمون دست به آینده پژوهی بزنیم.

مثلاً می تونیم  حساب کنیم با این وضعیتی که الآن داریم،  دو سال دیگه و ده سال دیگه، احتمالاً کجا هستیم و چه شرایطی رو تجربه می کنیم.

ختم کلام اینکه: آینده ما،‌هم همین امروز داره ساخته می شه، و هم از همین الآن تا حدود خیلی زیادی قابل پیش بینیه...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۱۷

تا شب کنکور، اضطراب خود کنکور رو داریم، ولی از ثانیه اولی که پامون رو از جلسه بیرون می ذاریم، اضطراب روز اعلام نتایج رو  پیدا می کنیم.

بعد از اعلام نتایج هم اضطراب انتخاب رشته رو داریم. بعدش هم همینجور این ترس ها و اضطراب ها جای خودشون رو به ترس های تازه می دن....

ولی هیچ اضطرابی موندنی نیست. آخه زمان توقف نداره و مدام آینده های ما رو تبدیل به حال ساده و گذشته کامل می کنه.

حتی ترس از مرگ هم همیشگی نیست. مثلاً همین الآن هیچ مرده ای نیست که از مرگ بترسه.اگر چه که بودن زنده هایی که توی همون زنده بودن هم از مرگ ترسی نداشتن.

مولانا می گفت :

از جمادی مُردم و نامی شدم / وز نما مُردم به ‌حیوان سرزدم

مُردم از حیوانی و آدم شدم / پس چه ترسم؟ کی ز مردن کم شدم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۱۵

یکی از دلایلی که ما رو نسبت به آینده هراسان می کنه اینه که از اون و اتفاقاتش بی خبریم.

همیشه هم بی خبری یکی از دلایل ترس و واهمه بوده.

مثلاً ما از تاریکی می ترسیم چون بر خلاف نور  و روشنایی،  در تاریکی چیزی رو نمی بینیم.

اما وقتی در یه اتاق روشن قرار داریم و برق می ره، دیگه زیاد نمی ترسیم. چون می دونیم که توی اتاق چه خبره.

آینده هم ادامه گذشته و حاله. یعنی همون اتاق روشنیه که تا چند لحظه پیش روشن بوده. پس نباید ازش بترسیم.

ضمنا ً خدای آینده و فردا  هم همون خدای  دیروز و امروزه.

خدا، همونجوری که تا امروز دستمون رو گرفته و  ما رو تا اینجا آورده،  فردا هم دستمون رو می گیره و به پس فردا می بره.

پس ترس و واهمه و اضطراب بی دلیله...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۱۲

ماها شاید یه وقتایی حسرت گذشته ها رو داشته باشیم، ولی هیچ وقت، هیچ کدوم مون، از گذشته «نمی ترسیم».

می دونید چرا؟

چون  گذشته اسمش روشه دیگه. گذشته، گذشته و دیگه هم برنمی گرده.  نه خودش بر می گرده، نه ترس ها و دلهره هاش.

ترس های ما از حال هم نیست. چون حال، لحظه به لحظه تموم می شه و اصلاً نمی مونه که بخواد آسیبی به ما برسونه.

ترس و اضطرابی اگه هست مال آینده ست. 

اگه گفتید چرا؟!



ترسای ما همه شون به خاطر آینده ست.

آینده ای که هنوز نیومده و معلوم نیست که قراره چی بشه!

آینده ای که گنگه و مبهم و نامعلوم.

آدمیزاد هم یه خاصیتش اینه که از چیزای ناشناخته می ترسه.

حتی اگه  چیز ناشناخته، اصلاً وجود نداشته باشه.

ما ها با اینکه می دونیم هیچ غولی وجود نداره، ولی باز چون غول برامون یه موجود ناشناخته ست، ازش می ترسیم.

یا مثلاً روح.

روح وجود داره، ولی خب مسلماً  هیچ کاری از دستش بر نمیاد، ولی ما ازش می ترسیم.

فقط به خاطر اینکه ناشناخته ست.

ترس از آینده هم دقیقاً به همین دلیل ناشناخته بودن و مبهم بودنشه...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۱۰

بچه که بودم سر راه خونه مون، یه قسمت از راه، هیچ تیر چراغ برقی نداشت و خیلی تاریک بود.  همیشه غروب به بعد که از بازی و مدرسه و مسجد برمی گشتم  و می خواستم برم خونه، از اون تیکه راه تاریک می ترسیدم و وهم برم می داشت.

 معمولاً صبر می کردم یکی بیاد  و  اون تیکه راه رو همراهیم کنه.

تا اینکه یه روز یکی بهم گفت: «برای اینکه ترست بریزه، اون تیکه راه رو داد بزن و آواز بخون»

منم به حرفش عمل کردم و اتفاقاً جواب داد.

درسته که موقع آواز خوندن و داد زدن صدام یه کم می لرزید، ولی از ترسم کم می شد.

اینُ گفتم که بگم علت خیلی از داد و هوار ها و معرکه راه انداختن ها، ترسه، نه دل جرأت!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۱۱

ماها معمولاً از پایان می ترسیم، ولی واقعیت اینه که داریم لحظه به لحظه پایان رو تجربه می کنیم.

پایان سال، پایان ماه، پایان هفته، پایان روز.

پایان ساعت و دقیقه و ثانیه های اون هم که دیگه به جای خود.

به نظر شما چیزی که داریم توی هر ثانیه، مدام تجربه اش میکنیم، ترس داره؟!

همین الآن توی بدن ما، لحظه ای نیست که توی اون، چند تا از سلول های زنده ی بدن ما عمرشون به پایان نرسه و به آخر خط نرسن.

مایی که از پایان های مداومی که توی وجود خودمون داره اتفاق می افته ترسی  به دل راه نمی دیم و  حتی بهش فکر هم نمی کنیم، چرا باید از پایان هایی که بیرون قراره اتفاق بیفته بترسیم و به خاطرشون این همه دلنگرونی و غصه داشته باشیم؟

واقعاً چرا؟

یکی جواب منُ بده...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۳۰

ترس،‌از اون چیزای واگیر دار دنیاست.

یعنی ماها ممکنه اولش خودمون از چیزی نترسیم. ولی وقتی ترس و هراس یکی دیگه رو ببینیم ،‌یا پای حرفاش بشینیم، یواش یواش ما هم ترس برمون برداره.

برای همینم هست که  احادیث به ما نصیحت می کنن که از مشورت کردن با آدم ترسو و بی دل و جرأت پرهیز کنیم.

چون، ممکنه ترسشون به ما هم سرایت کنه....

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۰۰

ریشه خیلی از ترس ها و دلهره ها  و استرس ها، اعتماد نداشتن به خداست.

خیلی ها  با کمترین مشکلی دست و دلشون می لرزه ، چون فکر می کنن خدا یا نمی خواد کمکشون کنه،‌یا نمی تونه کمکشون کنه، یا اصلاً حواسش به اونا نیست  که حال و روزشون رو ببینه و بخواد کمکشون  کنه...

بعضی های دیگه هم می ترسن، چون اصلاً یادشون نیست که خدایی هم هست که می شه ازش کمک گرفت .

ایمان،  از نوع قوی و خوب و آک بند و خالصش، اولین کاری که با دل آدم می کنه اینه که  همه  منافذش رو عایق کاری می کنه تا هیچ ترس موهومی نتونه واردش بشه...

آدمای با ایمان،‌دلشون قرصه... خیلی قرص و محکم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۵۵

کسی که از سوسک حموم می ترسه و  با دیدنش، اول یه جیغ بنفش می کشه و بعد ترسون و لرزون پا به فرار می ذاره،  هیچ دلیل موجهی برای ترس خودش نداره.

یعنی اگه بشینه با خودش فکر کنه، نمی تونه هیچ توجیه عاقلانه ای برای ترس خودش پیدا کنه.

سوسک، نه هفت تیر داره، نه تا حالا آدمخواری کرده، نه زورش به آدمیزاد می رسه. تازه با یه ضربه دمپایی حموم هم کشته می شه...

ترس از سوسک، یه نمونه از ترسای موهومیه که  علم و پیشرفت و تکنولوژی و  اینترنت و دانش هوا و فضا، نه تنها نتونسته نابودش کنه، بلکه توی عصر ما بیشتر هم شده.

یعنی من بعید می دونم که  خانم  های غار نشین  و اولیه به عنوان اجداد خانم های عصر ما، چیزی به اسم ترس از سوسک توی وجودشون بوده باشه.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۵۰

دو جور ترس داریم.

یه دسته از ترس ها هستن که دلیلشون  جهل و بی سوادیه.

مثلاً  آدمای اولیه، از صدای رعد و برق می ترسیدن، چون نمی دونستن چیه.

فکر می کردن رعد و برق،  نشونه خشم خدایان و اینجور چیزاست.

یا فرضاً خورشید گرفتگی که پیش می اومد، تمام تن و بدنشون می لرزید که یعنی چه اتفاقی داره می افته.

شاید توی نگاه اول، به نظر برسه که تاریخ مصرف اینجور ترسا با پیشرفت علم و تکنولوژی بیشتر شده، ولی واقعیت اینه که خیر. بیشتر شده که کمتر نشده...

 

یه دسته از ترسا، ترسای از سر آگاهیه.

مثلاً یه بچه دو ساله، مث شیر ژیان می ره سراغ پریز برق و میخ رو فرو می کنه داخلش.

هیچ ترسی هم از این کارش به دل راه نمی ده.

ولی من و شمایی که عقلمون به رابطه میخ و پریز برق قد می ده، عمراً جرأت همچین کاری رو داشته باشیم.

مثبت ترین   و بهترین نوع ترس، همین ترسای از روی علم و تجربه و سواد و عقله.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۴ ، ۰۸:۴۰