دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اهل بیت» ثبت شده است

هفت یا هشت سال قبل از میلاد رسول خدا به دنیا آمد.  دست کم، تا سی سال بعد از وفات رسول خدا هم  زنده بود.  تا قبل از  هجرت پیامبر به مدینه، مشرک بود و شعر جاهلی می گفت.  ولی با هجرت پیامبر، مسلمان شد و  هنرش را وقف دفاع از پیامبر کرد. اسمش حَسّان بود و  کنیه اش ابو ولید.  ابوولید، حَسّان بن ثابت انصاری.

از وقتی که مسلمان شد، همه او را به اسم شاعر رسول خدا می شناختند. نمی شد  از دهان مشرکی حرفی بر ضد پیامبر بیرون بیاید و او، با شعر جوابش را ندهد.  با اینکه در شمشیر زنی و جهاد شجاعت چندانی نداشت،‌ ولی تیغ زبان و  تیر قریحه اش،  قلب بسیاری از  دشمنان پیامبر را شکافته بود.

روز، روز هجدهم ماه ذی حجه بود. سال، سال دهم هجری.

رسول خدا،‌تازه از منبری که سلمان و ابوذر، مقداد و عمار ساخته بودند،  پایین آمده بود.  منبری در کنار برکه غدیر و در میان انبوه حاجیان حجة الوداع.  مردم، گردادگرد علی بن ابیطالب را گرفته بودند و انتصابش به ولایت و امامت را تبریک می گفتند. نوبت، نوبت هنرنمایی حسان بود. شاعر رسول خدا.

از روزی که نام یثرب،‌ مدینة النبی شد، او برای هر اتفاق مهمی شعر گفته بود. برای جنگ احزاب، برای فتح خیبر، برای فتح مکه. حالا ، نوبت شعر حسان برای روز غدیر بود. روز بزرگ ترین عید خدا.  رسول خدا،‌تازه از منبر پایین آمده بود، که حسان جلو آمده و برای  هنرنمایی، اجازه خواست. اجازه ای که بلافاصله صادر شد.

حسان، شروع کرده بود به سرودن. او می سرود و بسیاری می نوشتند و به خاطر می سپردند:

«در روز غدیر خم، پیامبرِ این مردم و این امت، قومش را ندا مى‏کند،

و چقدر نداى این پیامبر که منادى حق است‏براى امت، شنوا کننده و فهماننده است‏.

پس پیامبر گفت: اى مردم! مولاى شما و پیامبر شما کیست؟! و آن امت‏، بدون آنکه تجاهلى کرده و چشم بر هم نهاده باشند، گفتند:

خداى تو مولاى ماست! و تو پیامبر ما هستى! و درباره ولایت از میان ما هیچ مخالفى را نخواهى یافت.

در این حال پیامبر به على گفت: بر پا خیز اى على! زیرا که من مى‏پسندم که تو بعد از من امام و هادى باشى!

پس هر کس که من مولاى او هستم، این على ولى اوست، و بنابراین اى مردم! شما پیروان صدیق، و از موالیان راستین او باشید.

در آنجا پیامبر دعا کرد، که: بار پروردگارا!

تو ولی آنکسی باش که او ولایت على را دارد!

و دشمن باش با آنکه با على دشمن است‏!»

 

حسان شعرش را خواند، بسیاری نوشتند و بسیاری به خاطر سپردند.  

سپس پیامبر به او  فرمود: «ای حسان! مادامی که با کلام خود، اهل بیت مرا یاری کنی مۆید به روح القدس هستی»

افسوس که حسان، بعد ها، هم ماجرای غدیر را از یاد برد، هم شعری که  خودش سروده بود، هم «قید یاری اهل بیت» در کلامی که از پیامبر شنیده بود!

افسوس که حسان، تأیید روح القدس را برای همیشه نخواست!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۴ ، ۰۱:۱۰

زُهَیر بن قِین، از اون آدمایی بود که از علی و اولاد علی دل خوشی نداشتن.

زهیر همیشه فکر می کرد عثمان، به تحریک علی و اولاد علی کشته شد. برای همینم وقتی داشت با حاج خانمش از سر حج بر می گشت، یه جوری حرکت می کرد که با حسین و قافله ی حسین، چشم تو چشم نشه.

ولی با خواست خدا مگه می شه جنگید؟!

بالاخره امام حسین و زهیر توی یه منزل، به هم برخوردن. همسر زهیر بهش گفت که حسین بن علی دنبالت فرستاده. گفته بیا یه کاری باهات دارم.

زهیر گفت: من با حسین کاری ندارم.

همسرش گفت: خب حتماً باهات کاری داشته که دنبالت فرستاده. به احترام جدش یه توک پا برو  ببین چی کارت داره.

همسر زهیر اونقدر با اصرار های زنانه ی خودش زهیرُ به رفتن پیش امام حسین تشویق کرد که زهیر مجبور شد یه توک پا تا خیمه ی امام حسین بره.

ولی همون یه توک پا، زهیرُ کربلایی و عاشورایی کرد.

این خانواده همه شون همینجوری هستن. کافیه یه توک پا بریم سراغشون و ببینیم با ما چی کار دارن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۴۳

از پیامبرمون روایت شده که فرمود:

حسن و حسین، دو  امام این امت هستند. چه بنشینند و چه قیام کنند؛

تقدیر این بود که یکی از این دو امام با قیامش شناخته بشه و یکی دیگه با صلح و خانه نشینی خودش؛

ولی حقیقت اینه که راه این دو برادر،  هیچ وقت از هم جدا نبوده؛ اگه امام حسین، در جایگاه و موقعیت امام حسن قرار می گرفت، همون کاری رو می کرد که امام حسن انجام داد.

و اگر امام حسن در موقعیت برادر بود، مث برادر حماسه ای رو در کربلا رقم می زد که  هیچ وقت از خاطر  و خاطره ها، محو نشه؛

**

اهل بیت به ما یاد دادن که  همه شون یه نور واحد هستن.

برای یه چراغ، اگه شیشه ی سبز انتخاب کنیم، تابش نورش به رنگ سبز در میاد. اگه رنگ شیشه رو قرمز کنیم، این بار نور قرمزه که از چراغ تلألو  پیدا می کنه.

این شیشه های رنگی، شرایط زمانی  اهل بیت هستن. امام حسن و امام حسین در دو دوره ی زمانی متفاوت به امامت رسیدن، برای همینم  عکس العمل های متفاوتی به شرایط زمانه ی خودشون داشتن.

ولی راه و هدف هر دو امام، یکی بود.

راهشون صراط مستقیم بود و هدف شون، دفاع از دین و سنت و کتاب جدشون رسول خدا؛‌

**

درسته که عهدنامه ی  صلحُ امام حسن با معاویه امضا کرد. اما، این عهدنامه، بعد از شهادت امام حسن، از سوی امام حسین هم معتبر فرض شد.  یعنی امام حسین هم ده سال تمام، با معاویه در صلح به سر برد.  

حتی با اینکه  معاویه  بسیاری از مفاد صلح نامه رو زیر پا گذاشته بود، اما امام حسین باز هم  حاضر به بر هم زدن شرایط نشد.

این نکته ایه که خیلی  از ما، خیلی وقت ها ازش غفلت می کنیم؛

نکته ای که به ما ثابت می کنه:

راه امام حسین  و راه امام حسن،  هیچ تفاوتی با هم نداره؛

**

بعد از شهادت حضرت امیر،  امام حسن اولین کاری که کرد، سر و سامان دادن به لشگری بود که پدر برای جنگ با معاویه ترتیب داده بود.

امام  با ساماندهی همون لشگر، به جنگ با معاویه رفت تا بلکه چشم فتنه ی سفیانی شامُ در بیاره.

می خوام بگم انتخاب امام حسن هم مثل انتخاب امام حسین، جهاد بود. ولی  شرایط به گونه ای رقم خورد که صلحُ به حضرت مجتبی تحمیل کردن.

امام حسین با اینکه در کربلا یاران خیلی کمی داشت،  ولی از هیچ کدوم از یارانش سستی و خیانت و کم کاری ندید.

اما امام حسن فرموده: به خدا قسم اگه به جنگ با معاویه ادامه می دادم، یاران خودم،‌ منُ‌دست بسته تحویل  معاویه می دادن!

راه امام حسن و امام حسین یکی بود،‌ اما همراهان امام حسین زمین تا آسمون با همراهان امام حسن فرق داشتن.

راه، همراه خوب می خواد!

**

فرمانده ی  امام حسن در جنگ با معاویه، یکی از بزرگان بنی هاشم بود؛

پسر عموی پیامبر!، فقیه عالی مقام!،  پدر دو تا شهید!، سردار بزرگ و کارگزار حکومت علی بن ابیطالب!

عُبید الله بن عباس، کم کسی نبود!

کسی که حضرت ابولفضل افتخار می کرد داماد همچین شخصیتیه؛  

کسی که به افتخارش، حضرت ابوالفضل، اسم پسرشُ عبید الله بن عباس گذاشته بود تا نام پدر بزرگشُ زنده نگه داره!

ولی همچین شخصیت بزرگی، در حساس ترین جای نبرد، کم آورد و با معاویه سازش کرد. همون معاویه ای که دو تا از پسرهاشُ به فجیع ترین شکل ممکن، شهید کرده بود.

با لشگری که فرمانده ی قابل اعتمادش، با دیدن امان نامه جا می زنه، نمی شد به معاویه جنگید.

فرمانده ی لشگر امام حسین ولی کس دیگه ای بود. همون کسی که وقتی امان نامه رو دید، به شمر گفت: خدا خودت و امان نامه تُ لعنت کنه!

راه امام حسن، همون راه امام حسین بود، ولی عُبید الله بن عباس کجا و حضرت عباس ما کجا!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۵۳

خوشبختانه، یا متأسفانه، اهل بیت، اون قدر کارِ «روی زمین مونده» دارن که آدم حیرون می مونه.

همه ی مشکلات کوچیک و بزرگ خونه و کوچه و محله و شهر و کشور ما، همه ی مشکلات این دنیای بزرگ، کارهای روی زمین مونده ی اهل بیته. هر کسی که به خاطر گل روی ماه امام رضا (ع)، حتی یه  کلوخُ از مسیر عبور آدما برداره، خادم امام رضاست.

برای خادم حضرت شدن، باید انگیزه و نیت خدمت داشت؛ کار، خودش پیدا می شه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۴ ، ۰۸:۲۸

اهل بیت (علیهم السلام) به ما یاد دادن که خدمت به بنده های خدا، خدمت به اون هاست. اهل بیت برای اهل ایمان، حکم پدرُ دارن. کسی که به فرزند پدری خوبی کنه، انگار که به خود همون پدر خوبی کرده.

توصیه های اهل بیت (علیهم السلام) برای کمک کردن به همسایه ها و همشهری ها و  هموطن ها، اون قدر زیاده و جدّیه که نمی شه ساده از کنارش عبور کرد.

کشور ما، کشور امام رضاست. هر کسی هم که به مردم کشور حضرت رضا (ع) خدمت می کنه، خادم امام رضاست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۴۵