دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امید» ثبت شده است

آدمیزاد به امید زنده ست. به امیده که نیرو می گیره برای جلو رفتن.  به امیده که تاب و توان پیدا می کنه برای ادامه دادن.

انسان به حکم انسان بودنش اهل امید بسته. ولی به کی ؟ به چی؟ به کجا؟!

یه وقتایی به چیزی امید می بندیم که ارزش امید بستن نداره. روحمون تکیه می ده به ستون های سست. به پایه  های لرزان. به ستاره های غروب کردنی.  به سراب های غیر واقعی.

آخر اینجور دل بستن ها، یأسه. آخر این جور امیدواری ها، نا امیدیه. شکسته. پشیمونیه.

**

حضرت ابراهیم به ستاره پرست ها، به ماه پرست ها و خورشید پرست ها فرمود:

«من غروب کننده ها رو دوست ندارم. من به افول کننده ها دل نمی بندم.»

فرمود: من به کسی دل می بندم که  خورشید نیست. خورشید آفرینه. ماه آفرینه و ستاره آفرین.  کسی که رحمت و قدرتش، افول و غروب نداره.

باید به کسی دل بست که بی غروبه باشه. بی افول.  کسی که همیشه زنده باشه، همیشه تابنده. همیشه مهربان. باید به کسی امید بست که همیشه برای ما وقت داشته باشه. همیشه نزدیک باشه.  کسی بی خواب و خوراک!  همیشه بی نیاز و همیشه بنده نواز!

*********

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۴ ، ۰۷:۵۸

امید، باد لاستیک نیست که اگه تنظیم نباشه، بازم بشه راه رفت.

امید، ضد یخ ماشین نیست که بگیم حالا کو تا زمستون.

امید فیلتر و روغن نیست که صد کیلومتر دیرتر عوض بشه، آسمون به زمین نیاد.

امید، بنزین ماشینه،

حالا شما هی الکی بدون بنزین، استارت بزن.

اگه روشن شد؟!

*

بعضی چیزا امید آفرینن.

یعی خود به خود، آدمُ به تلاش و تقلا و جنب و جوش و تکاپو وا می دارن.

مث چی؟

مث وعده ی پاداش و عیدی و اضافه حقوق و اینجور چیزا.

جالبه بدونید که تحقیقات نشون داده  کارمندان و حقوق بگیران، هر چقدر که به زمان واریز حقوق شون نزدیک میشن، امید به زندگی شون هم اضافه می شه.

خدا کنه امید هیچ کارمند و حقوق بگیری، نا امید نشه.

*

توی این کارتون گالیله، یه نفر بود که همیشه حرفای ناامید کننده می زد.

یادتونه؟

همه ش میگفت: من می دونم، ما الآن نابود می شیم. من می دونم ما الآن اینجا حبس می شیم. من می دونم ما داریم به آخر خط می رسیم.

از این دست آدما، همیشه ، همه جا پیدا می شن.

شما گوش تونُ بدهکار حرفاشون نکنید.

*

بعضیا هم هستن که چون نمی خوان از این ور بوم بیفتن، از اون ور بوم می افتن.

 طرف،  نتیجه ی بازی فوتبال ایران و آرژانتینُ یازده هیچ به نفع ایران پیش بینی کرده.

آخه مگه هندباله؟!

امید داشتن، از یه حد معقولی که بگذره،‌ دیگه اسمش امید نیست، اسمش خوش خیالی و سر زیر برف کردنه.

*

توی بیست دقیقه ی آخر فیلم، طرف با دوستش، می ریزن توی پاتوق آدم بدا.

دو تایی همه شونُ می زنن تا اینکه یکی از آدم بدا،  از پشت خنجر می زنه.

در همین لحظه، پلیسا هم از راه می رسن و آمبولانس خبر می کنن.

سکانس بعدی توی بیمارستان فیلمبرداری می شه. جایی  که پرستارها، دوست مجروح آدم خوبه رو می برن داخل اتاق عمل و خود آدم خوبه پشت در می مونه.

وقتی دکتر از اتاق عمل بیرون میاد، آدم خوبه می ره سراغش و با دستپاچگی می پرسه:

«آقای دکتر! امیدی هست؟!»

دکتر، با آرامش خاصی، عینکشُ در میاره و  می گه: «امیدت به خدا باشه»

کل بار مفهومی فیلم، توی همین جمله ی آخره.

*

دقت کردین که ما ، در هر شرایطی، و در هر تورنمنتی، هر نتیجه ای که کسب کنیم، بازم تا بازی آخر، هنوز روی کاغذ امید و شانس صعود داریم؟

در همین رابطه، دوست خوبم، آقای مولانا، از قونیه شعری رو برامون گفته که اونُ با همه ی شما به اشتراک می ذارم:

سوی تاریکی مرو، خورشید هاست.

سوی نومیدی مرو، امّید هاست.

*

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۴ ، ۰۶:۲۷

می گن ادیسون وقتی میخواست لامپ روشنایی رو اختراع کنه، هزار تا راه رو امتحان کرد و توی هیچ کدومشون به نتیجه نرسید.

یه عده بهش گفتن: خب آقای ادیسون! می بینیم که هزار تا راه رو امتحان کردی و توی هر هزار تا راه، سرت به سنگ خورد و به جایی نرسیدی!

ادیسون بهشون جواب داد:

اشتباه نکنید!  من تونستم هزار تا راه رو کشف کنم که به ساخته شده لامپ روشنایی منجر نمی شه!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۱۶

بهش گفتن : ما که از قدیم می شناختیمت ، ولی بازم نفهمیدیم چه جوری شد که از اسیری رسیدی به امیری.

گفت : یه  روز که از دست دشمن  فرار کرده بودم  و  گوشه یه خرابه ، نفس نفس می زدم ، چشمم افتاد به یه مورچه …

مورچه دلش می خواست یه گندم رو ببره بالای دیوار خرابه .

با هر زحمتی بود گندم رو با خودش ، به اندازه چند وجب بالا می برد و بعد همراه گندم سقوط می کرد روی زمین .

کار من شده بودن شمردن دفعه های سقوطش و کار اون شده بود از نو شروع کردن.

شمردم و شمردم  و شمردم، به هفتاد که رسیدم ، مورچه همراه گندم از دیوار بالا رفت. مورچه ی کوچیک به من بزرگترین درس زندگیم رو داد : «درس پشتکار»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۰۰

توی بعضی از این بازی های کامپیوتری، می رسی به یه جاهایی که  دیگه راهی برای جلوتر رفتن وجود نداره.  یعنی هر چقدر که کلید حرکت به جلو رو فشار می دی، شخصیت بازی نمی تونه جلوتر بره.

اینجور وقتا هیچ وقت به خودت نمی گی بازی  همینجا تموم میشه. بلکه مطمئن می شی راه رو اشتباه اومدی و باید برگردی عقب تا  بقیه راه ها رو امتحان کنی.

من و شما به سازنده های یه بازی رایانه ای، اطمینان خاطر داریم و می دونیم راهی برامون باقی گذاشتن. برای همینم اونقدر می گردیم تا  راه رفتن به مرحله بعد رو پیدا کنیم.

سازنده های بازی های رایانه ای ، مث خودمون انسان هستن.

کاش یه مقدار از امید و اطمینان خاطری که به کار آدم های مث خودمون داریم، به خدا و کارها و حکمتش داشتیم!‌

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۱۹:۴۵

من واقعاً نمی دونم این اصطلاح «به آخر خط رسیدن» رو کدوم آدم بی سوادی از خودش ابداع کرده.

الآن که  کتابای درسی  هر سال عوض می شه، ولی زمان ما،‌ همون اول راهنمایی بهمون یاد دادن که  خط، نه ابتدا داره و نه انتها.

خط، از هر دو طرف خودش تا بی نهایت امتداد داره.

زندگی هم، نه نیم خطه، نه پاره خط.

زندگی یه جور خطه که از خدا و فضلش شروع می شه و تا خدا و رحمتش ادامه داره.

خدا و فضل و رحمتش رو هم که دیگه هر بچه مسلمونی می دونه بی نهایتن.

پس روی خطی که از هر طرف به بی نهایت متصل شده،  احساس به آخر خط رسیدن و نا امیدی، بی معنی و یه جور توهمه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۱۹:۴۳

فکر کنید یه آدمی، چشماشُ با چشم بند، ببنده؛ بعد وسط یه بزرگراه شلوغ که ماشینا با سرعت دارن میان و می رن، رانندگی کنه.

همچین  آدمی، کارش با  چهارتا تخلف ساده ای که بقیه ممکنه انجام بدن فرق می کنه.

آدمی که وسط بزرگراه داره با چشم بسته رانندگی می کنه، اسم کارش تخلف نیست. جُرمه.

جزای همچین کاری هم  با  چهارتا برگ جریمه که  برای راننده های معمولی و تخلف های عادی صادر می شه فرق می کنه.

این آدم رو باید ببرن دادگاه، اونجا مفصل به حساب جرمش رسیدگی کنن.


نا امیدانه زندگی کردن یه همچین حالتی داره.

آدمی که توی جاده زندگی، چشمشُ روی همه دلخوشی ها و تابلو های بشارت بسته و داره  نا امیدانه  سر می کنه، کارش عین همون کسیه که  که وسط بزرگراه چشم بسته رانندگی کرده.

نا امیدی، یه جور گناهه.

اونم نه از این گناه های کوچیک.

نا امیدی، گناه کبیره ست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۱۹:۴۰