پیشوار غدیر (6)
حجاز، با همه خشکی و کم آبی، سیلاب خیز است. اهالی اش به زمین های در مسیر سیلاب، نام
«وادی» داده اند. وادی ها، در گوشه و
کنارشان، زمین های گودی دارند که با هر سیلاب، آبگیر و برکه می شوند. اسم این
برکه ها، «غدیر» است.
حجاز، با همه خشکی و کم آبی، غدیر ها و وادی های زیادی دارد. برای آنکه این وادی ها و غدیر ها از هم شناخته شوند، هر غدیر و هر وادی، اسمی دارد و نامی. «غدیر خُم»، برکه ای در کنار وادی سیلاب خیز «جُحفه» است. برکه ای با چند درخت کهنسال. آب برکه و سایه درخت های کهنسالش، در وادی گرم و همیشه سوزان جحفه، غنیمتی است گاه به ارزش حفظ جان.
روز، روز شانزدهم ماه ذی حجه بود. سال، سال دهم پس از هجرت.
وادی جحفه، با گرمای شدید و طاقت فرسای همیشگی اش، آن بار نیز شاهد سیلی عظیم بود. اما سیلی نه از جنس آب های گل آلود. سیلی از جنس جمعیت حج گذارده و زلال شده. بیش از صد هزار حاجی حجة الوداع، تا جُحفه هم مسیر بودند. آنجا کنار برکه غدیر، زیر سایه چند درخت کهنسال، آبی به سر و صورت می زدند و استراحتی می کردند. سپس هر کاروان، راه خود را می رفت. دسته ای به سمت یمن، دسته ای به سمت شام، دسته ای به سمت عراق، و دسته ای هم به سمت مدینه. غدیر خم، چهار راهی است که در طول تاریخ، جدایی دسته ها، از آن جا شروع می شود.
آن ها که چشم و دلشان به سوی پیامبر بود، دیدند که در نزدیکی غدیر، حال رسول خدا دگرگون شد. اهل مدینه، این حالت خاص را خوب می شناختند. هر زمان که جبرئیل از عرش رحمان، آیه ای تازه سوغات می آورد، پیامبر همین حال غریب را داشت. حالی شبیه تحمل باری سنگین. شبیه تحمل تبی سوزان. حالتی که در آن، رنگ چهره مبارکش تغییر می کرد و عرق، از پیشانی داغش سرازیر می شد. این بار نیز آیه ای تازه، در حال نزول بود. آیه ای کوتاه، اما مهم و تاریخ ساز.
رسول خدا، دستارش را باز کرد و روی صورت خود کشید. مدتی گذشت. پیامبر دستار از صورت برگرفت. سپس با چهره ای که به سختی برافروخته و به عرق نشسته بود، به یاران نگاه کرد. آنگاه با صدایی بسیار آرام فرمود: بگویید همه در غدیر خم توقف کنند.
بگویید رفته ها، باز گردند و نیامده ها، زودتر برسند.
کدام وحی نازل شده که پیامبر ، هیجان را با نفس هایش در هوا می پراکند؟ شقیقه های رسول خدا کدام شگفتی را عرق کرده است که حتی صحرا، سراپا گوش ایستاده تا نازل شود شکوفه های کلام از دهان مبارکش؟
اطرافیان، متعجب و کنجکاو، از آیه ی تازه ای که نازل شده بود پرسیدند. و پیامبر اینگونه تلاوت کرد:
« یا ایها الرسول!
آنچه از سمت پروردگارت، بر تو نازل شده ، کاملا به مردم برسان!
و اگر نکنى، رسالت او را انجام ندادهاى!
خداوند تو را از خطرات مردم، نگاه مىدارد؛ و خداوند، جمعیت کافران را هدایت نمىکند. »
اینچنین بود که در غدیر،یک تاریخ تبلور پیدا کرد.
و بدینسان،آن دشت که دیروزِ گمنامش، کندى و سستى قافله ها را مى زدود،
طلوع آفتاب ولایت را بستر شد.
و آن برکه آب، میانه کویرى برهوت، که رنج و خستگى مسافران را به جان مى خرید،
چشمه جوشان و همیشه جارى پهنه آرمان هاى والا گشت.