دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یأس» ثبت شده است

می گفت :

من آبدارچی اداره مون هستم. خیلیا فکر می کنن چون سوادم تا کلاس ششمه، فقط به درد چایی ریختن می خورم. ولی باور کنید  راه حل همه ی گیر و گورهای اداری ارباب رجوع دست منه.

کسی اگه بیاد پیش من، جوری راهنمایش می کنم که کارش، عوض دو ماه در به دری،  دو ساعته انجام بشه...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۳۳

گول بعضی از اشک ها رو نباید خورد.

آخه به قول معروف بعضی از اشک ها، اشک تمساح هستن.  مثلاً برادرهای یوسف وقتی به خیال خودشون  سر برادرشون رو زیر آب کردن، اومدن پیش باباشون و خیلی گریه کردن.  ولی اشک شون از سر دلسوزی نبود. از سر خباثت تمساح درونشون بود.

ولی توی همون قصه، یه پدری بود به اسم یعقوب که شب و روز کارش اشک ریختن بود.

بین اشکی که یعقوب می ریخت و اشکی که بچه های یعقوب می ریختن زمین تا آسمون فرقه.

قیمت همه اشک ها یه جور نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۰۷

 

 

این کلمه کاملاً فارسیِ «خود رأیی»، از اون واژه هائیه که شنیدنش زیاد چندش آورد نیست.

یعنی اسمش زیاد بد در نرفته.  ولی توی زبون های دیگه معادل هایی داره که وقتی به اونا فکر کنیم، حسابی چندشمون می گیره.

محض اطلاع، ترجمه خود رأیی به انگلیسی می شه «دیکتاتوری»

به عربی هم میشه «استبداد»

بنابر این  شمایی که توی خونه، با همسرت، یا با پدر و مادر و خواهر و برادرت، بر اساس خود رأیی رفتار می کنی،  رسماً اسمت رفته توی دفتر مستبدین و دیکتاتور های تاریخ.

پس فردا که قیامت برپا شد یه وقت اعتراض نکنی که آخه من با صدام و موسیلینی و هیتلر و  محمد علی شاه قاجار  و بقیه ی بر و بچ دیکتاتورهای تاریخ چه صنمی داشتم که با اونا محشور شدم!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۳۵

توی بعضی از این بازی های کامپیوتری، می رسی به یه جاهایی که  دیگه راهی برای جلوتر رفتن وجود نداره.  یعنی هر چقدر که کلید حرکت به جلو رو فشار می دی، شخصیت بازی نمی تونه جلوتر بره.

اینجور وقتا هیچ وقت به خودت نمی گی بازی  همینجا تموم میشه. بلکه مطمئن می شی راه رو اشتباه اومدی و باید برگردی عقب تا  بقیه راه ها رو امتحان کنی.

من و شما به سازنده های یه بازی رایانه ای، اطمینان خاطر داریم و می دونیم راهی برامون باقی گذاشتن. برای همینم اونقدر می گردیم تا  راه رفتن به مرحله بعد رو پیدا کنیم.

سازنده های بازی های رایانه ای ، مث خودمون انسان هستن.

کاش یه مقدار از امید و اطمینان خاطری که به کار آدم های مث خودمون داریم، به خدا و کارها و حکمتش داشتیم!‌

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۱۹:۴۵

من واقعاً نمی دونم این اصطلاح «به آخر خط رسیدن» رو کدوم آدم بی سوادی از خودش ابداع کرده.

الآن که  کتابای درسی  هر سال عوض می شه، ولی زمان ما،‌ همون اول راهنمایی بهمون یاد دادن که  خط، نه ابتدا داره و نه انتها.

خط، از هر دو طرف خودش تا بی نهایت امتداد داره.

زندگی هم، نه نیم خطه، نه پاره خط.

زندگی یه جور خطه که از خدا و فضلش شروع می شه و تا خدا و رحمتش ادامه داره.

خدا و فضل و رحمتش رو هم که دیگه هر بچه مسلمونی می دونه بی نهایتن.

پس روی خطی که از هر طرف به بی نهایت متصل شده،  احساس به آخر خط رسیدن و نا امیدی، بی معنی و یه جور توهمه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۱۹:۴۳

از قدیم و ندیم گفتن در مثل مناقشه نیست.

حالا در یک مثال فرضی، فکر کن که شما بهترین  و شناخته شده ترین  پزشک ایران باشی و  همه هم بدونن که شما، دست و نسخه ت شفاست.

حالا فکر کن یکی بغل دستت باشه که  از یه مریضی ساده، آه و ناله راه انداخته باشه و ناامیدانه، مشغول تنظیم وصیت نامه اش بشه.

در همچین حالتی، عصبانی شدن و ناراحتی، حق صد در صد قانونی و طبیعی شماست.

یعنی شما حق داری سر طرف داد بزنی که:  بیماریت که فقط یه مریضی ساده ست. منم که دست و نسخه ام شفاست. پس چرا  به جای اینکه بیای من برات نسخه بنویسم، خودت داری برای خودت وصیت نامه می نویسی.

این مثال رو زدیم که بگیم:

اون هایی هم که با وجود یه خدای گره گشا و کار درست که کلید همه قفل های بسته به دستشه، باز احساس می کنن به آخر خط رسیدن و  تسلیم نا امیدی می شن، به خدا حق بدن که از دست کوتاه فکریشون ناراحت بشه و قهرش بگیره.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۱۹:۴۱

فکر کنید یه آدمی، چشماشُ با چشم بند، ببنده؛ بعد وسط یه بزرگراه شلوغ که ماشینا با سرعت دارن میان و می رن، رانندگی کنه.

همچین  آدمی، کارش با  چهارتا تخلف ساده ای که بقیه ممکنه انجام بدن فرق می کنه.

آدمی که وسط بزرگراه داره با چشم بسته رانندگی می کنه، اسم کارش تخلف نیست. جُرمه.

جزای همچین کاری هم  با  چهارتا برگ جریمه که  برای راننده های معمولی و تخلف های عادی صادر می شه فرق می کنه.

این آدم رو باید ببرن دادگاه، اونجا مفصل به حساب جرمش رسیدگی کنن.


نا امیدانه زندگی کردن یه همچین حالتی داره.

آدمی که توی جاده زندگی، چشمشُ روی همه دلخوشی ها و تابلو های بشارت بسته و داره  نا امیدانه  سر می کنه، کارش عین همون کسیه که  که وسط بزرگراه چشم بسته رانندگی کرده.

نا امیدی، یه جور گناهه.

اونم نه از این گناه های کوچیک.

نا امیدی، گناه کبیره ست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۱۹:۴۰