زبون ، مثل ماشینه؛
ماشین کارش رفتن و روندنه و فرقی هم براش نمی کنه خیابونی که واردش میشه یه طرفه ست یا دو طرفه ...
فرقی نمی کنه براش چراغ سبزه یا قرمز ؛ راننده اگه نباشه، یا باشه و اختیاردار نباشه، ماشین همه مسیر ها رو تا آخر میره و سرنشینش رو به آخر خط می رسونه ؛
زبون هم مثل ماشینه ، دوست داره همه حرف ها رو بزنه ؛ دوست داره غیبت کنه، دروغ بگه، تهمت بزنه، زخم زبون و تمسخر و ناسزا هم به جای خود؛
این وسط، ماییم که باید یه جاهایی سرعت این ماشین خود سر و کم کنیم و پامون رو بکوبیم روی ترمز ABS
البته زبون، بر خلاف ماشین، نه بنزین تموم می کنه ، نه ترسی از سهمیه بندی لغات و کلمات داره ، نه قراره توقیف بشه و بره پارکینگ.
دست آخر اینکه :به قول سیاستمدار ها، زبون از اون مناطقیه که اصلاً نباید بهش خودمختاری داد، اتفاقاً بر عکس : یه کم دیکتاتوری برای کنترلش از نون شب لازم تره ...
زبون اگه میدون پیدا کنه، آدم رو از میدون به در میکنه ؛