دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ولخرجی» ثبت شده است

می گم اسم هیپوتالاموس تا حالا به گوش تون خورده؟ این هیپوتالاموس، نه بازیکن جدید تیم پاناتینایکوس شهر آتنه، نه مثل کتانژانت و سینوس ربطی به مثلثات داره.  اسم شهر و ماشین و  غذا و اَدای خاصی هم نیست.

هیپوتالاموس،  یه غذه ی صورتی رنگه  که زیر مغز همه مون جا خوش کرده. کارش هم  تنظیم دمای بدنه.  البته یه وقتایی  اوضاع از کنترل این غده خارج می شه. دانشمندان و عوام، متفق القول، به این وضعیت می گن: «تب کردن»

البته تب، انواع و اقسام خیلی متنوعی داره. تب کنگو داریم، تب برفکی داریم، تب مالت داریم، تب فوتبال و هنرپیشگی داریم. یه تبی هم داریم به اسم تب مدگرایی.

این تبُ هر کسی که بگیره، یه قرون پول ته جیبش نمی مونه.


یه شاعر باحالی از زبان مد سروده که: هستم اگر می روم، گر نروم نیستم.

خاصیت مد همینه. اینکه هی بره و  هی بیاد. هر باری با یه رنگ و لعابی.  

یه چیزی الآن مده، ممکنه چار روز دیگه مد نباشه. یه چیزی هم چار روز پیش مد بوده و کلی کلاس داشته، ولی الآن مصداق بی‎برو-برگردِ بی کلاسیه.

کلاً آدمیزاد با مد تکلیف نداره. مد شبیه این بچه های نق نقو می مونه که هر دقیقه یه سازی می زنن.


ما یه آشنایی داریم، کلاً راهنما زدن توی مرامش نیست. خوشش نمیاد راهنما بزنه. راه دستش نیست.  ناغافل، وسط خیابون تغییر جهت می ده. می پیچه به راست، می پیچه به چپ، دور می زنه. 

مد هم عین همین آشنای ما می مونه. بدون اطلاع قبلی، یه دفعه ای تغییر جهت می ده. چشم به هم می زنی می بینی ای داد! داری خلاف جهت مد شنا می کنی! 

خب چه کاریه اصلا؟!  آدم واسه چی باید بیفته عقب سر قافله ی مد. بذار هر جا دلش می خواد بره. من و شما بیا راه خودمونُ بریم.


یادش به خیر! چهارده پونزده سال قبل! مد شده بود جلوی ماشین سی دی آویزون می کردن! اونم با نخ دندون! سی دی رو اون روزا عین عروسک، آویزون می کردن جلوی ماشین!

الآن همه مون به این کار می خندیم، ولی اون موقع جزء مدهای اصلی بود.  شاید ده سال دیگه به  کارای امروز خودمون بخندیم، به همین زمانی که پای شبکه های موبایلی تلف می کنیم، ولی  فعلن که این چیزا مده.

من و فکر کردن به  موضوع مد،  همین الان،  یهویی!


 بیست سال پیش خیلی ها رو تب کیف سامسونت گرفته بود. حالا هیچی هم توی کیف شون نبود ها. ولی تا دم در نونوایی هم با کیف سامسونت می رفتن.

این چیزا الآن برای من و شما لطیفه ست،  اون موقع کلی کلاس داشت.

البته خیلیا همون موقع  همین کارا رو می کردن، ولی الآن چیزی یادشون نمیاد.

مهم نیست. ما که یادمونه!


یه مدت مد شده بود گوشی موبایلشونُ می بستن به کمربندشون.  بعداً مد شد گوشی رو عین گردنبد آویزون کنن گردنشون.  الآن یه میله هایی اومده تو بازار، گوشی رو بهش وصل می کنی، باهاش از خودت عکس میندازی.

پس فردا، چه مد تازه ای،  همه گیر  بشه، خدا عالمه، ولی هیچ مدی نمیاد که بمونه. مدها میان که جیب ما رو خالی کنن و ذهن ما رو اسیر خودشون! و باز یه مد جدید....


مده دیگه. خیلی وقتا هیچ حساب و کتاب و منطق خاصی پشت سرش نیست. امسال، فلان رنگ، رنگ ساله. همه می رن لباس همون رنگی می خرن. سال بعد یه رنگ دیگه مد می شه، باز باید برن لباس اون رنگی بخرن.

مد، جاده صاف کن مصرف گراییه. مصرف گرایی هم جادیه ایه که پولدارها رو پولدار تر می کنه، بی پول ها رو بی پول تر. 


حالا اگه از این همه مدبازی، یه قرون به جیب تولید کننده ی ایرانی می رفت، ارزش داشت. اگه یه نونی به کارگر ایرانی می رسید، قضیه قابل دفاع بود.

ولی من و شما اینجا می افتیم دنبال مد، اون سر دنیا، نون یکی دیگه می ره توی روغن.

ما اینجا سالی یه گوشی عوض می کنیم، کارخونه های چین و  بازار سهام نیویورک رونق می گیره.  چرا آخه؟

والیبالیست های خارجی شاخ در آورده بودن. می گفتن  سیب گاز زده مگه توی ایران کارخونه داره؟ هر کی از ما عکس می گیره، از این گوشی گرونا دستشه!

چه خبره اینجا؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۰۳

از قدیم و ندیم گفتن:

بر احوال آن مرد باید گریست/  که دخلش بُود نوزده، خرج بیست

یعنی بیچاره اون مردی، و ضمناً بیچاره اون زنی که  توی ماه نوزده تومن درآمد داره، ولی هزینه هاش بیست تومنه.

این  قضیه ی پیشی گرفتن خرج بر دخل،  می تونه خیلی دلیل ها داشته باشه، ولی مطمئناً یه دلیلش  نداشتن حساب و کتابه.

آدمیزاده دیگه...

همینجور دلش می خواد خرج کنه.

وقتی هم که حساب و کتابی در کار نباشه، آدم یادش می ره از اول ماه تا الآن چقدر خرج کرده.

پیش خودش می گه  کل ولخرجی هام صد تومن هم نشده. ولی وقتی چرتکه میندازه، می فهمه  بالای پونصد تومن خرج روی دست خودش گذاشته...

اینجاست که باید بشینه و زار زار گریه کنه.  حق هم داره.

بر احوال آن مرد باید گریست/  که دخلش بُود نوزده، خرج بیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۴ ، ۰۴:۰۵

می گن: سیاست علمیه که می گه:

چه کسی برنده میشه؟ چی رو برنده میشه ؟ چه وقتی برنده میشه ؟ کجا برنده میشه ؟ چه جوری برنده میشه و چرا برنده میشه؟

تعریف سیاست اگه این باشه، خریدار با سیاست کسیه که همیشه با خودش بگه:

چی رو بخرم ؟ با چه قیمتی بخرم ؟ چه جوری بخرم ؟  از کی بخرم ؟ کی بخرم ؟ کجا بخرم ؟ اصلاً چرا بخرم؟!

این از خریدار  سیاستمدار؛  و اما  می مونه خریداران بی سیاست!


خریداران بی سیاست، زیاد اهل مشغول کردن و کار کشیدن از ذهن معصومشون نیستن...

چند تا جمله کلیشه ای هم دارن که معمولاً بعد از هر خریدی، خاطر خودشون رو باهاش تسلی می دن، مثلاً میگن :

« یه دفعه ای دیدم و پسندیدم.»

یا: «اتفاقی چشمم رو گرفت »

یا «ارزون می داد، منم خریدم »

از همه بدتر، اون هایی که  خیلی خلاصه میگن  : «همین جوری!»

به قول بعضی ها : «هوی جوری!»

خوبی خریدار های بی سیاست به اینه که اگه یه مدت به بازار و پاساژ و فروشگاه زنجیره ای سر نزنن،  ممکنه خیلی ها ورشکست بشن....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۵۵

وقتی می ری دستی دستی نصف حقوق ماهانه خودت رو می دی  تا  چیزی بخری که  با فرض خوش سلیقه بودنت، غیر از قشنگی پشت ویترین، هیچ فایده دیگه ای نداره؛

وقتی می ری با اقساط بیست و چهار ماهه و با هشت تا ضامن، رایانه ای می خری که  شش ماه دیگه نصفه قیمته و تا آخر عمرش هم نود درصد امکاناتش، بی استفاده می مونه،

وقتی یه لباس رو فقط برای یه مهمونی دو ساعته می خری

وقتی عادت داری گوشی همراهت رو سال به سال عوض کنی و پول بی زبون مملکت رو که از بدشانسی دست تو افتاده می ریزی به جیب اجانب،

همه این ها یعنی اینکه هنوز مونده تا مطابق سیره عقلا رفتار کنی...

یعنی، دکتر و مهندس و دانشجو هم که باشی، هنوز مونده تا عقلت به اندازه بقال سر کوچه و دست فروش کنار خیابون بزرگ بشه...

حالا افلاطون شدن و  اینا، پیشکش!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۴۰