دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «والدین» ثبت شده است

قرآن وقتی از «جاهلیت  نخستین» حرف می زند، حتماً منظورش این است که یک جاهیلیت آخرالزمانی هم داریم. جاهلیتی که حتی رشد سواد و دانش و فن آوری هم حریفش نمی شود. یک جاهایی اصلاً رشد دانش و فن آوری، این جاهلیت را تشدید می کند. نشان به آن نشان که هیچ کدام از امت های گذشته، به اندازه ی آدم های قرن ما، اهل فرزند کشی نبوده اند.

آمار سقط  جنین یک ساعت از  این دنیای مدرن، شاید برابر باشد با همه ی فرزند کشی های اعراب جاهلی از ترس فقر و نداری.

بعضی از جاهلیت ها را سواد  بیشتر  و فن آوری پیشرفته تر، تشدید می کند!

و گرنه، در شریعت همه ی انبیای گذشته، مثل قرآن آمده بوده که:

«از بیم تنگدستى فرزندان خود را مکشید .ماییم که به آنها و شما روزى مى بخشیم .آرى ، کشتن آنان همواره خطایى بزرگ است.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۲۰

ما عادتمان شده همیشه از دم دست ترین واژه هایی که داریم استفاده کنیم.

خدا، ولی، برای آیه های کتابش، واژه ها را دستچین می کند. جوری که هیچ واژه ای بی حکمت و مقصود، جای واژه ی دیگری ننشیند.

لا به لای آیه های طلاق، آیه ای را گذاشته برای  اینکه تکلیف بچه های طلاق، تکلیف بچه های شیرخوار این اتفاق تلخ روشن شود.

در آن آیه، برای پدر و مادر این بچه ها، به جای واژه های «اَبا» و «ام»، از «والد» و «والده» استفاده کرده.

والد و والد، پدر و مادری هستند که در زایش نوزاد نقش داشته اند. ولی ابا و ام، به آن هایی گفته می شود برای نوزاد پدری و مادری می کنند. تربیتش می کنند، در آغوشش می گیرند،  تعلیمش می دهند، مراقب جسم و روحش هستند.

زیادند آدم هایی که والد و والده ی نوزاد نیستند، ولی به گردن او حق پدری و مادری دارند. زیاد هم هستند والدینی که برای بچه هایشان، پدری و مادری نکرده اند!‌

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۱۸

مرد جوان چهارزانو زده و به ستون تکیه داده،

سمت چپش پسرکی  هفت هشت ساله در حال ور رفتن با گوشی همراه باباست،

شاید دارد برای عکس گرفتن آماده اش می کند.

طرف راست اما، دختری هشت نه ساله است که مدام حرف می زند و توجه پدر را می خواهد، پدر هم با دقت و خنده نگاهش می کند و چند ثانیه ای به حرف هایش گوش می دهد،

یک دفعه، دستِ دخترِ  یک  ساله ای که روی پای مرد جوان نشسته بالا می آید، فرصت دختر بزرگتر تمام شده است،

پدر سرش را پایین می آورد و با مهربانی می گوید: «تو دیگه چی می گی؟»،

دختر کوچک کلاه مرد را بر می دارد و روی سرش می گذارد، کله ی در حال کچل شدنِ مرد نمایان می شود،،

پسر همچنان با گوشی درگیر است،

دختر بزرگ پیش مادر رفته و لابد، دارد ادامه ی ماجرا را برای او تعریف می کند!،

پدر بیشتر خم می شود و لبهای دخترکش را می بوسد،

کام همه شان شیرین می شود ، به همین سادگی، به همین  با مزگی!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۴ ، ۱۲:۳۴