«نا حق» و «باطل» از خودش موجودیت و حیاتی نداره.
می خواستم بگم «نا حق» و «باطل» عین انگلی می مونه که برای زنده موندن محتاج بدن میزبانه، ولی دیدم وضع «نا حق» و «باطل» خیلی خیلی بدتره.
اینجوری نیست که «نا حق» برای زنده موندن محتاج چیز دیگه ای باشه، آخه ناحق اصلاً زنده نیست!
چیزی رو هم که زنده نباشه، با تنفس مصنوعی نمی شه به زور زنده نمایی کرد...
اینجور کارا فقط یکی دو روز جواب می ده و بعدش، همه می پذیرن که امیدی نیست...
ناحق، عین سرابه.
سراب، خبری بهش نیست ولی اینجور به نظر میاد که خیلی خبرا بهشه!
طبل توخالی که میگن یعنی همین نا حق.
ناحق و باطل، سر و صداش
زیاده، ولی هیچ حرفی برای گفتن نداره. ناحق فقط بلده بلند حرف بزنه.
به قول یکی: ناحق، حسابی حرف می زنه، ولی حرف حسابی نمی زنه!
آیه های قرآن توی سوره ی رعد می گن:
ناحق عین کف روی آب و سیلاب می مونه.
کف روی سیلاب، هیچی نیست، ولی یه وقتایی بیشتر از خود آب و سیلابی که روش قرار گرفته دیده می شه و برو بیا داره.
«نا حق» و «باطل» هم عمرشون عین عمر کف، کوتاهه...
ضمناً اون چیزی که به مردم نفع می رسونه و تشنگی ها رو برطرف می کنه و مایه زندگی و آبادی میشه آبه، نه کف روی آب.
از باطل، هیچی گیر هیچ کس نمیاد!