کربلا، روز اربعین، میان ازدحام جمعیت، مرد ناشناس، از مقدس اردبیلی اجازه خواست روضه بخواند برای او و طلبه ها. بعد، رو به سمت ضریح کرد و گفت:
« یا اباعبد الله! نه من، نه این مقدس اردبیلی، نه این طلبه ها، یادمان نمی رود ساعتی را که خواستی، از خواهرت زینب، جدا شوی »
بعد از این عبارت، چشم خیس مقدس اردبیلی هر چه گشت، مرد ناشناس را ندید.
مقدس اردبیلی، تازه فهمید ساعت قبل، کنار امام عصرش، زیارت اربعین خوانده بود!