دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معامله» ثبت شده است

استاد زروئی نصرآباد، می گه:

شمام اگه خسته اید از تجارت

جمعه غروب، بیاین بریم زیارت.

ولی چه می شه کرد که بعضیا، زیارت هم که می رن، فکر تجارت و اینجور چیزان.

آدم چهار روز می ره زیارت که از این فکرا بیرون بیاد، ولی بعضیا، وسط صحن جامع رضوی هم با موبایلشون دارن معامله ی ملک و زمین می کنن.

خوبیت نداره.  آدم  وسط صحن جامع رضوی باید بهشتُ بخره.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۴ ، ۰۷:۴۰

روزی صد بار به بخت بد خودش لعنت می فرستاد که چرا شاهد معامله ای بوده که حالا اختلاف سر اون، دو طرفش رو به دادگاه کشونده.

خوب می دونست کلاف سر در گم اون پرونده رو فقط توضیحات  خودش باز میکنه... توضیحاتی که باید توی دادگاه و مقابل قاضی بیان می شدن...

البته این رو هم خوب می دونست که نتیجه اون توضیحات، شکست فامیلش توی اون پرونده ست...

 برای همین هم  ترجیح می داد جوری رفتار کنه که انگار شتری ندیده.

دلش نمی خواست وارد ماجرایی بشه که به خیال خودش، غیر دلخوری فامیل، چیزی برای اون نداشت...

ولی هر بار که می خواست خودش رو با توجیه «شتر ندیدن» راضی کنه، یادش می اومد که گاهی اوقات انکار واقعیت و ساکت موندن، با شهادت دروغ فرق زیادی نداره...

همین نکته، بیشتر آزارش می داد...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۴۶

اون احکامی که خدا توی دین خودش قرار داده دو جور هستن.

بعضی هاشون رو خدا از پیش خودش  وضع کرده.

مثلاً تا وقتی که  پیامبر دستور نماز و روزه و وضو و اینجور چیزا رو نیاورده بود، مردم نمی دونستن نماز و روزه و وضو چیه.

ولی بعضی از احکام رو خدا فقط امضا کرده. مث همین خرید و فروش.

مردم، قبل از اینکه پیامبر ها سراغشون بیان هم اهل معامله و داد و ستد و خرید و فروش بودن.

خدا هم پای همین خرید و فروشُ امضا کرد و فرمود: خرید و فروش،‌ از نظر من حلاله.

فرمود : خرید و فروش کنید، ولی ربا ممنوع!

خرید و فروش کنید  ولی کم فروشی و گرونفروشی نکنید.

خرید و فروش کنید ولی  کلاهبرداری  و فریب کاری و تقلب و غل و غش غدغن!
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۵۰

وقتی می ری دستی دستی نصف حقوق ماهانه خودت رو می دی  تا  چیزی بخری که  با فرض خوش سلیقه بودنت، غیر از قشنگی پشت ویترین، هیچ فایده دیگه ای نداره؛

وقتی می ری با اقساط بیست و چهار ماهه و با هشت تا ضامن، رایانه ای می خری که  شش ماه دیگه نصفه قیمته و تا آخر عمرش هم نود درصد امکاناتش، بی استفاده می مونه،

وقتی یه لباس رو فقط برای یه مهمونی دو ساعته می خری

وقتی عادت داری گوشی همراهت رو سال به سال عوض کنی و پول بی زبون مملکت رو که از بدشانسی دست تو افتاده می ریزی به جیب اجانب،

همه این ها یعنی اینکه هنوز مونده تا مطابق سیره عقلا رفتار کنی...

یعنی، دکتر و مهندس و دانشجو هم که باشی، هنوز مونده تا عقلت به اندازه بقال سر کوچه و دست فروش کنار خیابون بزرگ بشه...

حالا افلاطون شدن و  اینا، پیشکش!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۴۰

یه قانونی که خدا هم بهش مهر تأیید زده میگه: «هر کسی، اختیار مال خودشُ داره و می تونه با هاش خرید و فروش انجام بده. ولی به شرط اینکه طرف جزء عقلا باشه»

البته منظور از این عقلا، افلاطون و ارسطو و پرفسور بالتازار نیست.

منظور همون بقال سر کوچه و  دست فروش کنار خیابونه.

منظور هر کسیه که  اهل دو دو تا چهار تا باشه؛

این یعنی، خرید و فروش باید روی حساب و کتاب و دو دو تا چهارتا باشه...

ساده ترش کنم : خرید و فروش باید برای سود کردن باشه، نه ضرر کردن  و زیان دیدن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۳۵

می خوایم از خرید و فروش حرف بزنیم. به قول قدیمی ها، از بیع و شراء؛

صحبت خرید و فروش که میشه،حقوق دان ها میگن :

«هر خرید و فروشی، 4 تا رکن داره :

اولیش، فروشنده ست که بایع هم میگن بهش.

دوم، خریدار یا همون مشتری

سوم، جنس، یا مَبیع

چهارم هم قیمت یا ثمن؛»

عاقل کسیه که قبل از هر معامله ای، برای یه لحظه هم که شده، بشینه و با خودش فکر کنه...

فکر کنه ببینه داره چی رو معامله می کنه و با کی معامله می کنه و به چه قیمتی معامله می کنه...

عاقل، اهل خرید و فروش های هوشمندانه ست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۳۳

اونقدر کریمه که خوبی ها رو ده برابر پاداش میده؛ ولی حساب انفاق از بقیه خوبی ها جداست

انفاق ، یه جور سرمایه گذاری ویژه ست ، یه سپرده گذاری با هفتاد هزار درصد سود علی الحساب!

آره علی الحساب! آخه خودش فرموده برای هر کی بخوام بیشتر از این ها سود می دم !

فرموده : کار اون هایی که دارائیشون رو در راه خدا انفاق می کنن ، مثل دونه گندمیه که از او هفت تا خوشه سبز بشه

هفت تا خوشه که هر کدوم از اونها صد تا دونه گندم داره . اینجوری یه دونه تبدیل میشه به هفتصد دونه؛

در راه خدا انفاق می کنیم و هفتصد برابر پاداش می کنیم

معامله پر سود یعنی این؛

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۱۰

قراره راجع به یکی از راه های سهل الوصول حروم کردنِ نونی که قراره سر سفره بره صحبت کنیم.

راهی که بعضیا فکر می کنن پیدا کردنش خیلی زرنگی می خواد.

ولی واقعیتش اینه که اصلاً هم زرنگی نمی خواد.

یعنی کافیه آدم طالب رفتن این راه باشه تا شیطون، شخصاً بیاد و مسیرُ به آدم نشون بده.

امروز می خوایم راجع به کم فروشی صحبت کنیم.

کاری که با یه سر سوزن هوش هم می شه راه های رسیدن به اونُ پیدا  کرد. ولی عقل و هوش واقعی رو کسی داره که اصلاً دور و بر این راه ها پیداش نشه. 

 

 

اونایی که عربیشونُ توی مدرسه بالای ده می شدن، همه شون می دونن که «ویل» توی عربی مال وقتیه که بخوایم به یکی بگیم: «وای به حالت«!

البته من و شما ممکنه ویل و وای رو به کسی بگیم که واقعاً وای به حالش نباشه. حتی ممکنه با ویل و وای برای کسی خط و نشون بکشیم که   زورمون بهش نمی رسه و  حالش  خیلی بهتر از حال خودمونه.

ولی خدا وقتی به یکی بگه وای به حالت، طرف واقعاً وای به حالشه!

همه ی اینا رو گفتم که بگم:

خدا اول سوره ی کم فروشی، یا همون سوره ی مطففین، فرموده:

وای به حال کم فروشا!

 

 

کم فروشی، فقط به این نیست که آدم ترازو و کیل و کاسه ش، مشکل داشته باشه.

ممکنه آدم اصلاً با ترازو  و کیل و کاسه هم سر و کار نداشته باشه، ولی باز اهل کم فروشی باشه.

هر شغلی، کم فروشی های مخصوص خودشُ داره.

کم فروشی  فروشنده ها یه جوره، کم فروشی کارمندا یه جور، کم فروشی راننده ها و  پزشکا و معلم ها و   مجری ها و نویسنده ها هم یه جور دیگه.

فقط بعضی از شغل ها کم فروشی شون محسوس و  ملموسه، مال بعضی از شغلای دیگه ناملموس و نامحسوس.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۴ ، ۱۰:۴۴

فاسد شدن نون و لقمه، فقط به این نیست که بیرون از یخچال نگهداری بشه.

کارای دیگه ای هم هستن که باعث می شن نونی که آدم سر سفره میاره، پاک و طاهر و خوردنی نباشه.

یکی از اون کارا،  دور از جون شما،  غشِّ در معامله است.

غش در معامله، معنیش این نیست که آدم، وسط معامله از هوش بره و براش آب قند بیارن.

غش در معامله  یعنی فروختن چیزی که قاطی داره، به جای چیز خالص.

مثلاً اونی که توی شیر گاوش آب قاطی می کرد، کارش غش در معامله بود.

آخر و عاقبتش ُ  هم دیگه همه مون می دونیم چی شد.

آخرش، همه ی اون آب هایی که قاطی شیر کرده بود، سیل شدن، اومدن گاو و بره هاشُ بردن همونجایی که شیرشون رفته بود!

 

یکی از اون  اقوامی که  توی غش در معامله و کلاهبرداری از خریدارن و مصرف کنندگان، ید طولایی داشتن، مردم شهر مَدیَن بودن.

پیامبر این شهر، حضرت شُعَیب، خیلی بهشون گفت که دست از این کارا بردارید. ولی اونا اینقدر سرشون به  معامله و غش در معامله گرم بود که اصلن حرفای پیغمبرشونُ نمیشنیدن.

مردم مدین، با همه ی دغلبازی هاشون، نه قدرت اول اقتصادی دنیا شدن، نه اون سر دنیا رو گرفتن، نه زن و بچه شون از پولی که به جیب می زدن خیری دیدن.

عاقبت خودشون و شهرشون و مغازه هاشون با عذاب خدا از  صحنه ی روزگار محو شدن. جوری که انگار اصلن وجود نداشتن.





غش در معامله مال قدیما که آب قاطی شیر می کردن و داخل آردشون نمک می ریختن نیست.

کباب کوبیده و  برگر ذغالی و  ژامبون  تنوری رو هم میشه با غش در معامله به خورد مشتری داد.

 چسبوندن مارک تُرک روی  زدگی شلوار و پیراهن هم یه جور غش در معامله است.

توی این عصر ارتباطات،‌ حتی  اشتراک اینترنتُ هم می شه به سبک غش در معامله فروخت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۴ ، ۱۰:۴۱