دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مشهد» ثبت شده است

ماه صفر، تا زهرشُ به کام شما و به جان ما نریزه، به آخر نمی رسه. هر سال، آخر صفر، لباسمون دوباره سیاه می شه، چشممون دوباره سرخ.

هر سال، آخر صفر، هوایی مشهد شما می شیم، هوایی فلکه آب و میدون شهدا و چهار راه نواب؛ هوایی صحن انقلاب و  صحن جامع و رواق دارالهدایه.

هر سال، آخر صفر، خودمونُ می رسونیم به اولین دسته ای که سینه زن هاش، «رضا رضا» می گن.  بعد کنار کوچه ای که جوون ها برای سینه زنی باز می کنن، یه جا پیدا می کنیم برای خودمون. بعد احساس می کنیم که همون کوچه ی سینه زنی برامون، یه خیابون می شه از خودمون تا شما.

همون کوچه ی سینه زنی، برامون می شه بلوار بهشت!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۴ ، ۰۱:۳۰

یه وقتایی باید بشینیم سر سجاده، پیشونی مونُ بذاریم روی مُهر تربت،  بعد هزار و یه مرتبه بگیم: خدایا، شکرت!

شکرت که ایران ما، یه مشهد الرضا داره.

شکرت که یه جایی هست که دل های تنگ، بهش پناه ببرن، دخیل ببندن،  جایی که مأمنشون باشه، آشیانه شون باشه.

شکرت که از بین همه ی ائمه، یه امامی هست که رسیده به ضریحش برای ما ایرانی ها، نه گذرنامه می خواد، نه روادید، نه ثبت نام و انتظار،

خدایا! شکرت به خاطر این آشیانه ی همیشگی  دل های تنگ!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۳۰

درسته که  گفتن  وقتی می رید زیارت، غرق بازار گردی و  خرید نشید،  ولی این معنیش این نیست که بی خیال سوغاتی خریدن بشید.

آدم وقتی می ره زیارت، موقع برگشتن،‌ علاوه بر کوله باری از معنویت،‌ باید یه چمدون سوغاتی هم خریده باشه برای فامیل و آشنایان.

نمی گیم برید برای جاری و باجناق تون، لباس مارک دار و پارچه ی دست دور مجلسی بخرید.

سوغاتی شما برای اطرافیان می تونه به سادگی یه بسته شکرپنیر یا  یه بسته نبات زعفرونی دسته دار باشه.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۱۰

بعضیام هستن که همه ی سال دعا می کنن امام رضا قسمت شون کنه بیان زیارتش.

ولی همینکه پاشون به مشهد باز می شه،  پرورژه ی بازارگردی رو کلید می زنن.

یعنی هیچ بازار و پاساژ و  مرکز خریدی نمی مونه که اینا ازش غفلت کنن.

 اینا، در کنار این بازار گردی ها،‌ اگه فرصتی بشه، یه زیارتی هم می رن!

نکنید این کار ها رو!

بازار و پاساژ و مرکز خرید،  توی شهر خودتون هم  پیدا میشه!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۴ ، ۰۸:۴۲

خیلی خوبه که آدم وقتی می ره زیارت،‌ در کنار زیارت رفتن، اهل گشت و گذار و تفریح هم باشه.

خود من و شما هم از  پارک کوهسنگی و پارک ملت و شهربازی وکیل آباد مشهد کلی خاطره داریم.

ولی  بعضیا وقتی میان مشهد،‌ اونقدر غرق پارک و شهربازی و پارک آبی و باغ وحش و اینجور جاها می شن  که هدف اصلی سفرشون به حاشیه می ره.

بالاخره بین سفر مشهد با سفر کیش باید یه تفاوتی باشه یا نه؟!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۴ ، ۰۶:۳۷

بین آدمایی که میان زیارت، همه جور آدمی پیدا می شه.

بعضیاشون عروس و دامادن،  اومدن ماه عسل.

بعضیاشون گره به کار زندگی شون افتاده،‌ اومدن که امام، گره ها رو براشون باز کنه.

بعضیا از امام شون شفا می خوان.

بعضیای دیگه یه همسر خوب و نجیب و بساز!

بعضیای دیگه بچه می خوان.

بعضیا نذر کرده بودن بیان زیارت، حالا هم اومدن که نذرشونُ  ادا کنن.



بین آدمایی که میان زیارت، همه جور آدمی پیدا می شه.

بعضیا رو مدرسه و دانشگاه و کانون مسجدشون،  اردو آورده.

بعضیا با ماشین شخصی اومدن. بعضیای دیگه با اتوبوس.

یکی با قطار شش تخته اومده،‌ اون یکی با قطار لوکس چهار تخته. یکی هم با قطار اتوبوسی.

یکی، دو ساعت پیش از نیشابور راه افتاده. اون یکی سه روزه که توی راهه.

یکی عربی حرف می زنه، یکی آذری، یکی کردی، یکی هم با زبون بی زبونی، سلام  می ده.

*************

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۴ ، ۰۴:۰۰

همیشه حالِ خوبی پیدا می‌کنم وقتی به این‌ فکر می‌کنم که اسم‌تان «رضا»ست،

به این‌که شما در مقام ارتضائید،

به این‌که گفته‌اند راهِ رضایتِ خدا از رضایتِ شما می‌گذرد،

به این‌که گفته‌اند خدا به دست‌ِ شما خلایقش را راضی می‌کند،

خدا با شما، «مثل من» ها را خوش‌حال می‌کند ...

راهِ بهشت، راهِ « رضایت طرفینی خدا و بنده» از رضایتِ شما می‌گذرد.

می‌شود از ما، از همه ی «مثل من» ها،  راضی باشی؟!

یعنی می شود؟! می شود!  اصلاً چرا نشود؟!

چرا نشود، آن وهم وقتی که دعایتان برای من، به بارقه‌ای نور، به رشته ای از نسیم می‌ماند.

من عادت کرده‌ام به این‌که همه‌جا این نور، این نسیم با من باشد.

دلم عادت کرده با این نور زعفران رنگ مشهدی، گرم باشد، آرام باشد،‌ رام باشد.

خواستم بگویم منت بگذارید و از من نگیریدشان.

نکند یک‌وقت، من بی‌نور بمانم، بی سوغات،  بی‌نفحه، بی‌نسیم...

من دلم حتی برای همین فلکه آب هم تنگ می شود، برای آن گنبد طلا  و آن صحن و سرا چطور تنگ نشود؟!

کی می شود ببینم که دوباره، دست به سینه، روبروی حرم ایستاده ام؟!
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۴ ، ۰۵:۲۳

رفته بود مشهد، پولشُ گم کرده بود. رفت حرم  و گفت : یا امام رضا! خودت یه پولی از یه جایی برسون.... داشت از پله های حرم می اومد پایین که یکی از همشهری هاش صداش کرد و گفت:  از شهرمون که می اومدم بابات این پولُ داد که بهت بدم. بفرما!

پول رو که گرفت، برگشت سمت حرم و گفت: امام رضا! این قبول نیست ها! اینُ بابام فرستاده!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۵۳