دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قونیه» ثبت شده است

بدون شک، جهانی ترین و سرشناس ترین شاعر  سرزمین ما، حضرت مولاناست.  یکی از مهم ترین دلایل این شهرت جهانی، اینه که مولانا تونسته  عالی ترین و دست نیافتنی ترین معانی رو با بیان ساده و تمثیلی خودش، ساده و دست یافتنی و فهمیدنی کنه.

**

قصه های مثنوی، اونقدر جذابه که  از کودک 5 ساله تا پیرمرد هفتاد و پنج ساله، مجذوب اون می شن.

قصه های مثنوی، اونقدر همه فهم هستن که  مرزهای جغرافیایی و فرهنگی و قومی رو زیر پا می ذارن و  گستره ی نشری به اندازه ی 5 قاره ی دنیا به دست میارن.

ولی اون چیزی که همراه با این قصه ها،  از کوچه های قونیه در طول تاریخ به همه جای دنیا صادر شده، دانه های معنیه.

دانه هایی که شاید بزرگ ترین نیاز انسان های قرن ما باشن.

**

آدمیزاد هیچ کاری رو بی هدف و بی قصد و غرض انجام نمی ده.  ولی ممکنه صد تا آدم، یه کار مشخصُ با صد تا قصد و غرض متفاوت انجام بدن.  مثلاً همین  خوندن آثار مولانا.  یکی مثنوی می خونه که سرگرم بشه. یکی مثنوی می خونه تا روح  خودشُ که تشنه ی معنویته سیراب کنه. اون یکی  مثنوی می خونه چون  اگه نخونه از درسش نمره نمیاره.

**

یه دوستی می گفت: مثنوی و دیوان شمس و  فیه ما فیه، دارخونه ی معنوی مولانا هستن.  توی داروخونه برای همه ی دردها و  مشکلات روحی و روانی، دارو و درمان  شفا بخش پیدا می شه.

**

مولانا، چه اون زمانی که توی کوچه پس کوچه ها و بازارهای قونیه راه می رفت، چه الان که سایه نشین درخت طوبی و بهشت رضوان خداست، مال هیچ دسته و گروه و صنف و طبقه ی خاصی نبود.

مولانا مال مردم بود.  عین پیامبر های خدا، با مردم می نشست، با مردم حرف می زد، به زبون خودشون هم حرف می زد. مرید هاش هم  همون کاسب های کوچه و بازار بودن.

همین الانم مولانا مال اساتید ادبیات و عرفان  نیست. مولانا مال شماست. مال شما مردم!

**

تنهایی و خلوت، فقط وقتی خوب و خوش و دوست داشتنیه که آدم ُ به یه محبوب برسونه.

و الا تنهایی بدون مونس و محبوب که به دردی نمی خوره. اصلن اینجور تنهایی ها خود خود درده!

تنهایی و خلوت خوب، خلوت مولانا و شمس بود.  خلوت مولانا و حسام الدین چلپی!

تنهایی و خلوت خوب،  می تونه خلوت ما با اشعار مولانا باشه.

به شرط اینکه بلد باشیم چه جوری با این اشعار خلوت کنیم.  این اشعار، با هر کسی حرف نمی زنن. ناز دارن. باید نازشونُ کشید و خرید تا به حرف بیان. شما نازکشیدن بلدی؟!

**

توی این هفتصد  و  چند سالی که از تولد مولانا میگذره، هر وقتی، یه آدمی برای اثبات ارادتش به مولانا، کاری کرده.

یکی برای مثنوی شرح نوشته. یکی دارائیشُ وقف آرامگاه مولانا کرده. یکی برای مولانا و پدر و فرزندانش، تذکره نوشته. اون یکی برای پیروان طریقت مولانا،  مسجد و مدرسه و خانقاه ساخته. یکی فیه ما فیه به زبونای دیگه ترجمه کرده. اون یکی مترجم مثنوی شده. یکی هم با اقتباس از قصه های مولانا، رمان نوشته.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۱۴

فکر نکنی مردی  و مردونگی به ریش درویشی و سیبیل استالینیه.

مردی  به بازوی کلفت  و خال کوبی درشت  و صدای خش دار و اینجور چیزا هم نیست. خیلی ها بودن که مچ همه رو خوابوندن، ولی یه خواهش کوچیک مچشون رو خوابونده. تو اسم این خیلی ها رو می ذاری مرد؟

مردی و مردونگی، به حاجی بازاری بودن هم نیست. بودن کسایی که مسجد و مدرسه ساختن، ولی خودشون رو نتونستن بسازن.

اینا رو گفتم که بگم  مرد واقعی کم پیدا می شه.

 

مرد واقعی کم پیدا می شه.

 برای همین هم بود که دیوجانوس وسط روز روشن چراغ دست گرفته بود و میون شهر دنبال مرد می گشت.

دو هزار سال بعد از دیوجانوس هم مرد کم پیدا می شد. واسه همینم مولانا، خسته از دیو و دد هایی که فقط ظاهر مردونه داشتن، گفت:

زین همرهان سست عناصر دلم گرفت / شیر خدا و رستم دستانم آرزوست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۴ ، ۰۳:۰۵