آدمیزاد، برای فرار از قول دادن، هیچ راه چاره ای نداره.
قول، عین کارت اعتباری می مونه، اونم توی شهری که هیچ فروشنده ای پول نقد قبول نمی کنه.
اگه قول و قرار نبود، نه خانواده ای شکل می گرفت، نه قبیله و روستا و شهر و کشور و تمدنی.
اگه قول و قرار نبود، هیچ دین و آیین و مذهبی هم بین آدما رسمیت پیدا نمی کرد.
خانواده با قول و قرار زن وشوهر شکل می گیره.
جامعه با قول و قرار آدما و اقشار و طبقات.
هیچ دین و آیین هم نیست که بدون یه قول و قرار اولیه بشه وارد اون شد.
می خوام بگم آدمیزاد همونجوری که برای ادامه ی حیاتش دم به دم به اکسیژن احتیاج داره، همونجوری هم دم به دم به این احتیاج داره که قول و قرار بذاره.
با خانواده ش، با مردم شهر، با خدا و صد البته با خودش!
قول و قرار، اکسیژن حیات اجتماعی انسانه.