(1)
خدا در قرآن فرمود: «ما نوح و اهل بیتش رو از کرب عظیم ، از سختی بزرگ نجات دادیم »
بعد هم فرمود : «قصه ذبح اسماعیل واسه ابراهیم یه بلای عظیم ، یه امتحان بزرگ بود »
نوح از کرب عظیم نجات پیدا کرد و ابراهیم از بلای عظیم سربلند بیرون اومد ولی این کرب و اون بلا وسط سرزمین نینوا به هم رسیدن تا کرب و بلای عظیم درست بشه ...
اما تا سه نشه بازی عشق شروع نمی شه ...
کربلا هنوز یه ذبح عظیم کم داشت ... یکی به اسم حسین ....
(2)
می گفت : کربلا سرزمین بلاست
گفتم : آره ... بلا یعنی آزمایش
کربلا سرزمین بلاهای عظیمه ... سرزمین آزمایش های خیلی خیلی بزرگ ... کربلا امتحان جامعیه که خدا از هفتاد و دو تا خوب می گیره و اونها هم از پس این امتحان خوب بر میان ... کربلا قصه رو سفیدیه انسانیته ... کربلا جواب خداست به فرشته هایی که به خلیفه الله بودن اولاد آدم اعتراض می کردن ...
(3)
بعضی وقتا ندونسته دور امام حسین حصار می کشیم ...
زبونم لال واسه امام حسین تاریخ مصرف مشخص می کنیم ...
جوری می گیم محرم ماه امام حسینه که انگار ماه های دیگه ماه امام حسین نیست ...
انگار عطر امام حسین فقط همین یه ماه همه جا پیچیده ست ...
درست مث اینکه بگیم ماه رمضون ماه مهمونی خداست و خیال کنیم بقیه سال رو مهمون سفره یکی دیکه ایم ...
کل شهر محرم وکل یوم عاشورا وکل ارض کربلا...
باید یاد بگیریم بین خونه های تقویم دنبال عاشورا نگرردیم
باید بگیریم کربلای واقعی اسم یه شهر روی نقشه های زمینی نیست ....
(4)
شب اول بود و حاج آقا رفته بود بالای منبر ولی هنوز حرف هاش رو شروع نکرده بود ...
خادم حسینیه بلند شد و با صدای بلند گفت : «خدا خیرتون بده اگه از جاتون بلند شید یه قدم بیائید جلو تا واسه بقیه هم جا باز بشه »
جمعیت بلند شدن و اومدن جلوتر نشستن ولی حاج آقا به جای اینکه شروع کنه به صحبت از منبر اومد پایین ...
پرسیدن حاج آقا چی شده ؟
گفت : هیچی ، فقط همه حرفایی که من می خواستم توی این ده روز بزنم ، آقای خادم توی یه جمله گفت :
«خدا خیر بده به هر کی که هر جای زندگی دنیا که هست بلند شه و یه قدم به جلو واسه نزدیک تر شده به امام حسین برداره »
(5)
چه رنگی هستی؟
آبی ؟
نه!
قرمز؟
اصلا
فقط مشکی ... روسفید ترین رنگ دنیا!
همه جا
در و دیوار کوچه و خیابون
پرچم ها و پرده ها
پیراهن و شال عزای من و تو
در و دیوار حسینیه دل من و تو
در و دیوار بیت المعمور
در و دیوار عرش خدا
زمین و زمان سیاه پوش شدن ...
«گویا عزای اشرف اولاد آدم است »
(6)
می دونم تو هم مث من دلت هوای محرم رو کرده بود...
من که دلم واسه چادرهای هیئت خیلی خیلی تنگ شده بود ... دلم تنگ شده بود واسه زیارت عاشورا خوندن ...
واسه صدای طبل ها ، صدای زنجیرا - زنجیرهایی که تو هوا میرقصن و منتظرن تا با هر صدای طبل روی شونه ها فرود بیان ، واسه سینه زدنا ، حسین حسین گفتنا ، تعزیه خوندن ها ، غذا دادن ها ، شلوغی خیابونا توی شب .... یواشکی اشک ریختنا ،
(7)
آب رو روی امام حسسن بستن ...
ولی امام حسین به فرات نگاه نمی کنه ...
امام حسین دنبال آب نیست ، طالب تشنگیه ...
نگاه امام به آسمونه ...
چی خیال کرده بود لشگر عمر سعد ...
آب فرات رو روی حسین می بنده ولی عرش خدا رو چی؟
وَ کانَ عَرشُه علی الماء...
امام حسین تشنه اون آبه ...
(8)
هر روزی که هیمنه یه طاغوت شکسته بشه از ایام الله میشه ...
عاشورا ، از ایام اللهه ...
عاشورا روز خداست ...
عاشورا ، روزیه واسه از تاریکی در اومدن و پا به نور گذاشتن
روزای خدا رو باید یاد کرد ...
ذکر روز های خدا عبادته ...
یاد کردن از ایام الله منفعته
فان الذکری تنفع المومنین
روزای خدا رو باید زنده نگه داشت ...
باید هر سال عاشورایی تر از سال قبل پا به عاشورا گذاشت ...
(9)
حتما تا حالا با لیوانای یه بار مصرف شربت خوردی ....
نوش جونت! ولی حرفم چیز دیگه ایه ...
لیوان یه بار مصرف اسمش روشه ... یه بار مصرفه ...
شربت رو می خوری و لیوان رو میندازی داخل سطل زباله ...
بعضی وقتام تا توی دستت نشکنیش راهی سطل نمیکنیش!
خوبی ظرف یه بار مصرف همینه ... اینکه ازش زود و راحت دل می کنی
اینکه می دونی دیگه به کارت نمیاد ...
به خدا این تن گوشت و استخونیم فرق زیاید با همون لیوان یه بار مصرف نداره ... یه دو سه روز ظرف روح می شه و بعد هم میفرستنش توی قبر ... دیگه به هیچ دردی نمی خوره ... حتی بی مصرف تر از لیوانای یه بار مصرف می شه ... از این تنم باید راحت دل کند ... این تن فقط وقتی ارزش پیدا می کنه که پیشکشش کنی به یکی دیگه ... امام حسین رو به خدا کرد و گفت : هر چی دارم مال تو ... علی اکبرم مال تو ... علی اصغرم مال تو ... داداش عباسم مال تو ... اخر سر هم فرمود : قابل شان کبریایی تو رو نداره ولی این تن یه بار مصرف هم تقدیم تو ...
(10)
کربلا مدرسه ایثاره
جائیه عده ای بین خودشون و امامشون ، امامشون رو انتخاب کردن ...
بچه که بودیم روز عاشورا به یاد معصومیت علی اصغر ، بهمون لباس علی اصغر می پوشوندن ... حال که بزرگ شدیم باید به یاد ایثار ابالفضل ، عباس وار زندگی کنیم ...
نوشته بود :
«از بچگی به ما می گفتن هر وقت که آب می نوشی بگو: یا حسین. ولی این روزا که تا دم آب می روی و نمی نوشی، آروم بگو: یا اباالفضل... »
(11)
طبل عزا را بنواز ای فلک
خیمه خورشید سوخت
عصر عاشورا ، خیمه های اهل بیت بود که داشت می سوخت
خیمه های آل محمد
خیمه های آل الله
امام سجد تا آخر عمر هر وقت نگاهش به عمه و خواهر هاش می افتاد به یاد صحنه آتش زدن خیمه ها بعض می کرد و گریه اش می گرفت ...
از خیمه های سوخته هنوز که هنوزه دود بلنده ...
دودی که قراره تا قیامت به چشم همه ظالمای دنیا بره ...
آتش به آشیانه مرغى نمىزنند
گیرم که خیمه،خیمه آل عبا نبود
(12)
درسته که صاحب مجلسِ اهل بیت ،خودشونن ؛ ولی عزای امام حسین همیشه یه بانی هم داشته ...
همیشه رسم بوده هزینه هر شب از شبای عزاداری محرم رو یکی بده ...
حسینیه ها و تکیه ها هم بی بانی نیستن ...
با اینکه خیلیا واسه ساخته شدن حسینیه های قدیمی کارگری کردن ، بدون اینکه از کسی غیر از امام حسین مزدی بگیرن ولی معمولا کنار اسم هر حسینیه ای اسم یکی دو نفر به عنوان بانی مخارج ساخت اون بنا شنیده میشه ...
هر چند کم نبودن زن ها و دخترایی که انگشتر و سینه بند طلاشون رو نذر عزادارهای امام حسین کردن ؛ ولی بانی بودن واسه عزای امام حسین افتخاری بوده که همیشه پسر ها نسل به نسل از پدرهاشون به ارث بردن ...
(13)
با اینکه بزرگ و رییس هیات محله ست ولی چند سالی میشه که ازیه شب مونده به تاسوعا دیگه توی حسینیه ازش خبری نیست ...
حتما می پرسی : «مگه میشه؟ آخه مگه میشه کسی رییس هیات باشه و شب تاسوعا و عاشورا توی هیات نباشه؟!»
آره میشه ...
از چند هفته مونده به محرم که سرگرم آماده کردن حسینیه و اینجور کارا می شه تا یه شب مونده به تاسوعا اونقدر واسه اینکه مراسم به بهترین و آبومندانه ترین شکل برگذار بشه اضطراب و جوش و غصه داره که نهایتا کار قلبش به بیمارستان و مراقبتای ویژه می کشه ...
این قصه الآن چند ساله که داره تکرار میشه ولی عشقه دیگه ... چی کارش میشه کرد؟
«حاج سید محمد » هیات اباالفضل رو از جونش هم بیشتر دوست داره ...
(14)
امام حسین بهونه بهشتی شدن ما نیست ... امام حسین وسیله هدایته ...
امام حسین هم راه بلده ، هم خود راهه ... راهی که به بهشت می رسه ولی راه راهرو میخواد ... راهرو این راه باید خود ما باشیم ...
امام حسین به جای کسی شهید نشد ولی به همه نشون داد شهادت کدوم طرف کربلاست و هلاکت کدوم طرفه ..
درسته که اگه بعضی وقتا عقب بیفتیم میاد و ما رو هل میده ولی این راه رو باید خود ما بریم ... نمی گم خستگی نداره ولی یه «یاحسین» گفتن همه خستگی ها رو از تن ما درمیاره ...
(15)
کربلا سرزمین آرزو هاس ... روز عاشورا خیلی از آرزو ها برآورده شد ... یکی بود که همیشه آرزو داشت برادرش ، برادر صداش بزنه ...
یکی بود که آرزو داشت زیر گلوی برادرش رو ببوسه ...
هفتاد و دو نفر بودن که آرزوی میقات رو داشتن ...
آرزوی یه حج که توی اون عوض قربانی کردن ، قربانی بشن ...
آرزوی یه حج که طوافش گرد حسین باشه ...
(16)
حتما تا حالا شنیدی که بدن های شهدای عاشورا رو قبیله بنی اسد به خاک سپردن ...
جالبه بدونی بعضی از اصحاب امام حسین مث حبیب بن مظاهر هم از همین قبیله بودن ...
جالب تر اینکه بعضی از دشمنای سنگ دل امام حسین هم مث حرمله از بنی اسد بودن ...
بنی اسد رو مثال زدم تا بگم عاشورا همیشه آدم ها رو سه دسته کرده ...
یه دسته اونهایی که با حسین همراه شدن و سعادت قسمتشون شد ...
یه دسته اونهایی که بر حسین بودن و شقاوت رو خریدن ....
دسته سوم بی طرف بودن ... عاشورا واسه اون ها فقط و فقط هدیه حسرت داره ...
(17)
فرمودن هر کی چهل روز خودش رو واسه خدا خالص کنه چشمه های حکمت به قلبش جاری می شه ... چشم و گوشش چیزایی رو می بینن و میشنون که شنیدن و دیدنش کار هر کسی نیست ...
حالا این دهه محرم با اینکه ده روز بیشتر نیست ولی باز فرصت خوبیه ... از ما که این ده روز خودمون رو صاف و زلال کنیم ، ضرب در چهار کردن این ده روز هم با خود امام حسین .... امام حسین عادت داره کم ها رو بگیره و زیاد کنه ... حد کرامت این خانواده رو غیر از خودشون و خدا هیشکی نمی دونه ...
(18)
سینه زدن واسه امام حسین شور می خواد ...
ولی شوری خوبه که پشت سرش یه چشمه شعور باشه ...
خدا نکنه روزی بیاد که سینه زدنمون ، مشکی پوشیدنمون و هیات رفتنمون همه از سر عادت شده باشه ...
خدا نکنه روزی بیاد که اشک ریختن و مصیبت گوش دادنمون هم بشه عادت ...
وای اگه قصه کربلا واسمون عادی بشه ...
بشه مث بقیه قصه ها ...
بشه تاریخ ...
واسه امام حسین باید جوری سینه زد که انگار همین الآن امام توی کربلاست و عاشورا داره اتفاق می افته ...
امام صادق فرمود : «بزرگترین عبادت ترک عادته»
(19)
عاشورا کلاس تسلیمه
همه تسلیم امامشون هستن و امامشون تسلیم خداست ...
هر کی روز عاشورا نزدیک امام حسین بود «الهی رضا برضائک » رو از زبون امام بارها و بارها می شنید ...
ذکر لب امام حسین روز عاشورا «تسلیما لامرک » گفتن به خدا بود ... هر چی به ظهر عاشورا نزذیک می شد ، زبون امام بیشتر و بیشتر ذکر می گفت ...
عاشورا واسه ما هم کلاس تسلیمه ...
از ما هم خواستن ذکر تسلیم رو تکرار کنیم ...
از ما هم خواستن بگیم :
«انی سلم لمن سالمکم »
اینجوری شاید اسم ما رو هم جزء عاشورائیا نوشتن ...