خدا، توی قرآن وقتی داره از لباس حرف
می زنه، فرموده لباس دو تا خاصیت داره:
هم پوشش تنه، هم زینت و زیبایی تن.
پس هر لباسی اگه واقعاً بخواد لباس
باشه، باید این دو تا کار ویژه رو به خوبی
انجام بده.
لباسی که از بد قوارگی و بی ریختی، به
تن صاحبش گریه می کنه، لباس نیست.
چرا؟
چون نتونسته زینت تن باشه.
لباسی هم که عوض تن پوش بودن، تن نمایی
می کنه، لباس نیست.
بازم چرا؟
چون لباس قراره که مایه ی پوشش تن
باشه، نه مایه ی نمایش ....
توی آیه ی 26 سوره ی اعراف، بعد از این
که از خوبی های لباس می گه،
بعد از این که از پوشش بودن و زینت بودن لباس می گه،
سریع گریز می زنه به همون مقصود و هدف
همیشگی؛
گریز می زنه به تقوا.
می گه:
لباس، نعمت خیلی خوبیه، ولی لباس تقوی،
از اونم بهتره.
می گه:
پوشیدگی و زینتی که لباس تقوا به صاحبش
می ده، لباسای دیگه نمی دن.
عاشق همین گریز زدن های خدا توی کتابش
ام. ببین بحثُ از کجا به کجا کشوند!
لباس های پارچه ای و نخی و کتونی و
ابریشمی، پوشش و زینت تن ان.
ولی همون جوری که سعدی گفته:
«تن آدمی شریف است به جان آدمیّت»
عین تن شریف آدمیت، جان شریف تر آدمیت هم محتاج لباسه.
لباسی که بتونه زشتی های جهل و غضب و
حرص و حسدُ بپوشونه.
لباسی که بتونه جان آدمیتُ باانصاف و
ایثار و احسان و سخاوت و صبر، زیبا کنه.
لباسی که زیباتر از اون لباسی نیست.
لباسی که اسمش تقواست، اسمش
پرهیزگاریه....