دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زمان» ثبت شده است

آقا  دوره زمونه عوض شده.

ما که کودک بودیم،  یه جور باید کودکی می کردیم.

الآنه، متولدین دهه ی هشتاد و نود، یه جور دیگه دارن کودکی می کنن.

کلاً بین کودکی کردن ما و کودکی کردن کودکان الآن، فقط یه نقطه ی اشتراک وجود داره، اونم عمو قناده.

و الا  کودکی کردن ما کجا و کودکی کردن بچه های این دوره زمونه کجا!

*


زمانی که ما کودک بودیم، وقتی پای تلویزیون می نشستیم، خانم مجری  فقط بلد بود بگه:

«نزدیک تلویزیون نشینید. چشماتون ضعیف می شه. »

یه وقتایی هم  یادآوری می کرد که دست توی چرخ گوشت نکنیم.

تلویزیونای سیاه و سفید اون دوره هم که قبل از برنامه کودک، دو ساعت برفک نشون می دادن، دو ساعت کالر بار، دو ساعت عکس گم شدگان.

ولی کودکان این دوره زمونه چی؟

اون قدر عمه و خاله ی تلویزیونی دارن که قلقلی  در اوج آمادگی،  رفته نشسته روی نیمکت ذخیره ها.

تازه کسی با بچه ها از چرخ گوشت حرف نمی زنه که.

همه ش دست و جیغ و هوراست.

*


من خودم خوب یادمه که اواخر دهه ی شصت، همسایه ی ما چهار تا بچه ی قد و نیم قد داشت.

عصر به عصر، یکی شونُ  میذاشت توی صف مرغ کوپنی.  یکی رو می ذاشت توی صف برنج شورایی، یکی رو می فرستاد کشیک بده ببینه کی نفت میارن. اون یکی هم وظیفه داشت  از نونوایی نون بگیره. 

مثل الآن نبود که.

الآن به بچه می گی یه لیوان آب بیار، می گه می رم به یونیسف شکایت می کنم!

*


ما وقتی کودک بودیم، عشقمون مهمونی رفتن بود. مخصوصاً خونه ی فامیلایی که آتاری داشتن.

الآن به بچه می گی بیا بریم خونه ی عمه، میگه من نمیام.

می گی چرا؟

می گه:

به درد نمی خوره خونه شون! وای فای ندارن،‌ آدم حوصله ش سر می ره.

*


یکی از کم شانسی های ما کودکان دهه ی شصت  این بود که :

وقتی  کودک  بودیم، دوره، دوره ی پدر سالاری بود.

وقتی خودمون پدر و مادر شدیم،  یه دفعه ای شد دوره ی فرزند سالاری.

*


قدیما، به بزرگترا می گفتن:

چونکه با کودک سر و کارت فتاد/ پس زبان کودکی باید گُشاد

الآن باید به کودکان این دوره زمونه گفت:

یه ذره سطح پایین حرف بزنید ما بفهمیم چی میگید.

*


قدیم، فاصله ی سنی بچه ها و باباهاشون اونقدر کم بود که یه وقتایی شک می کردی طرف با بچه ش اومده بیرون یا با داداش کوچیکش.

ولی الان فاصله ی سنّی پدر  و مادر با بچه هاشون اونقدر زیاد شده که نمی دونی طرف با بچه ش اومده پارک یا با نوه ش!

*

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۰۶ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۲۳

من یکی رو می شناسم که  ظرف یه سال، توی سرویس اداره شون،

هم  مکالمه ی ژاپنی یاد گرفت،

هم 100 تا ضرب المثل لُری،

هم  برنامه نویسی به زبان ویژوال بیسیک.

یکی دیگه رو هم می شناسم که توی سرویس رفت و برگشت اداره شون  تا خود اداره و تا سر کوچه شون،  تلفنی چهارتا معامله ی زمین و خونه و سوله رو جوش می ده.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۵۰

تصور اینکه هر آدمی توی هر روز از زندگیش یه مأموریت ویژه داره، یه مقدار دشواره.

ولی حقیقت اینه که آدم، در هر ساعت و دقیقه و ثانیه عمر خودش هم  مأموریت هایی مخصوص همون لحظات داره که اگه انجامشون نده، قضا میشن....

اما ...

اما اجازه بدید برای بهتر درک شدن موضوع، مقایسه مون رو بزرگ تر کنیم.

یعنی به جای ثانیه ها و دقیقه ها و ساعت ها و روزها، بریم سراغ هفته ها و ماه ها و سال ها...

هر هفته و ماه و سالی از عمر ما ها، با یه دستور کار ویژه به سراغ ما میاد.

مثلاً دستور کار ما توی هفته امتحانات با دستور کارمون توی هفته تعطیلات متفاوته.

دستور کار ماه  صفر هم با دستور کار ماه  ربیع الاولی که قراره بعدش به سراغمون بیاد فرق می کنه.

دقیقاً به همین ترتیب، مأموریت شش سالگی ما با مأموریتمون توی بیست و شش سالگی متفاوته.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۵۹

هم هر روز تازه ای که برای ما شروع می شه یه مأموریت ویژه داره، هم مایی که قراره عمری داشته باشیم و اون روزُ  به شب برسونیم.

پس اگه مأموریت  و کار امروز رو به فردا بندازیم،  مأموریت و کار فردا رو کی انجام بدیم؟

کسی که کارهای امروزش رو به فردا موکول می کنه، هم روزهاش رو اسراف می کنه، هم از رودخانه عمر و  قافله زمان  عقب می مونه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۲۳

تا شب کنکور، اضطراب خود کنکور رو داریم، ولی از ثانیه اولی که پامون رو از جلسه بیرون می ذاریم، اضطراب روز اعلام نتایج رو  پیدا می کنیم.

بعد از اعلام نتایج هم اضطراب انتخاب رشته رو داریم. بعدش هم همینجور این ترس ها و اضطراب ها جای خودشون رو به ترس های تازه می دن....

ولی هیچ اضطرابی موندنی نیست. آخه زمان توقف نداره و مدام آینده های ما رو تبدیل به حال ساده و گذشته کامل می کنه.

حتی ترس از مرگ هم همیشگی نیست. مثلاً همین الآن هیچ مرده ای نیست که از مرگ بترسه.اگر چه که بودن زنده هایی که توی همون زنده بودن هم از مرگ ترسی نداشتن.

مولانا می گفت :

از جمادی مُردم و نامی شدم / وز نما مُردم به ‌حیوان سرزدم

مُردم از حیوانی و آدم شدم / پس چه ترسم؟ کی ز مردن کم شدم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۱۵

بین «زبان داشتن» و «زمان داشتن» یه رابطه ی خیلی جدی وجود داره.

هر موجودی که «زبان» نداشته باشه، درکی هم از «زمان» نداره.

فقط با زبانه که یه موجود می تونه بین گذشته و حال و آینده تفاوت قائل بشه.

از بین موجوداتی هم که روی این کره  ی خاکی و آبی نفس می کشن،  فقط ما آدما هستیم که زبان داریم.

پس فقط مائیم که می تونیم با زمان و با گذشته و آینده ارتباط برقرار کنیم.

رابطه ی ما با گذشته، می شه خاطرات و تاریخ.

ولی رابطه ی ما با آینده می شه پیش بینی و تصمیم گیری و  صد البته  قول و قرار .

قول یعنی حرف و سخن.

حرف و سخن هم مال موجودیه که زبان داشته باشه.

پس از بین همه ی موجودات این کره ی خاکی و آبی، فقط مائیم که می تونیم به خودمون و بقیه قول بدیم.

چرا؟

چون فقط مائیم که زمان داریم،

و فقط مائیم که زبان داریم!

 

 

اگه خدا این قوه ی نطقُ به ما نداده بود،‌ چی می شد؟!

شاید بگید اون وقت دیگه نمی تونستیم با بقیه ارتباط برقرار کنیم.

ولی  واقعیت اینه که بدون قوه ی نطق، ما حتی نمی تونستیم با خودمون هم ارتباط برقرار کنیم.

ما،‌همونجوری که با بقیه حرف می زنیم، با خودمون هم حرف می زنیم.

همونجوری هم که با بقیه قول و قرار می ذاریم، با شخص شخیص خودمون یه قول و قرارهایی منعقد می کنیم.

اما!

اما بعضیا همونجوری که پای حرف و قول و قرارشون با مردم نمی مونن، پای حرف و قول و قراری که با خودشون گذاشتن هم نمی مونن.

آدم بدقول، هم با بقیه بدقوله، هم با خودش!

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۱۰

اینکه خیلی صریح و جدی به ما گفتن: «وسواس، توی همه  اشکال و  مدل هاش، حرومه»  دلیل داره.

اولین دلیلش اینه که وسواس، رابطه مستقیم داره با اسراف.

یعنی چه اون آقایی که ده ساعت زیر دوش می مونه و هنوز فکر میکنه تمیز نشده، چه  اون نویسنده ای که  ده بار می نویسه و  خط می زنه و پاره می کنه، جفتشون نعمت های خدا رو  الکی  با اسراف کاریشون حروم می کنن.

خدا هم  اصلاً چشم دیدن اسراف رو نداره...

 

حالا آب و  کاغذ و اینجور چیزا به کنار.

آدم وسواسی، اولین و مهمترین چیزی رو که با اسراف حروم میکنه، وقت و عمر خودشه.

وقتی کاری که باید براش ده دقیقه وقت گذاشت، یه ساعت طول می کشه، یعنی عقب افتادن از بقیه کار ها.

یعنی تلف شدن ثانیه ها و ساعت هایی که ارزش طلا دارن.

حالا، وقت و عمر خود آدم وسواسی هم هیچی،  همچین آدمی با معطل گذاشتن بقیه، وقت و عمر بقیه رو هم تلف می کنه....

اگه یه کم توی زندگیتون وسواس دارید، بدونید که یکی از غیر قابل تحمل ترین موجودات روی زمین خود شمائید.

اطرافیان شاید به روتون نیارن، ولی از دست شما و کارهاتون، رسماً دارن شکنجه می شن....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۱۴