یک مسیر مستقیم را مدام بالا و پایین میرود. صدای خَشدارش را پشت بلندگو ول میکند: "آهنآلات... آهنضایعات..."
صدایش بم است و خش دار و چهرهاش آفتابسوخته. خودش و همه برادرانش در همین کارند. ضایعات و آهنآلات را از مردم میخرند و به قیمت روز میفروشند. اگر خرید ضایعات را یک شغل کاذب با درآمدی ناچیز می دانید، مخاطب خاص این نوشته شما هستید.