دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دو دلی» ثبت شده است

مونده بود سر دو راهی …

نه می تونست قید اون موقعیت استثنایی رو بزنه ، نه دلش می اومد پدر پیرش رو یه سال تنها بذاره و بره خارج…

مادرش دو سال قبل فوت کرده بود و حالا پدر پیرش غیر از خدا  و اون ، کس دیگه ای رو نداشت ، از یه هفته پیش که اون پیشنهاد رو بهش داده بودن ، کارش شده بود سبک و سنگین کردن شرایط؛

ولی هر چی بیشتر فکر می کرد ، تصمیم گرفتن براش سخت تر می شد.

غرق همین فکر و خیال ها بود که تلفنش زنگ زد، علی رفیقش بود، بعد از سلام و علیک و شوخی های همیشگی ، پرسید :

«چیه؟ هنوزم رفتی گل بچینی؟

بابا اون طرف منتظرن،  یه هفته ست دارم امروز و فردا می کنم براشون. می رن سراغ یه نفر دیگه ها!

وجدانی اگه می خوای بگی نه، همین الآن بگو تا من یه خاک دیگه ای توی سرم بریزم.

می ترسم دست دست کردنای تو ، دست منم کار بده »

هر جوری بود برای دادن جواب نهائی ت پس فردا مهلت گرفت ، ولی می دونست این دو سه روز هم ، مثل همون یه هفته ، به شک و دودلی می گذره …

با خودش گفت :

«کار همینجا هم پیدا میشه ، حالا با حقوق اونجا نشد ، با حقوق کمتر …

ولی اگه اتفاقی برای بابام بیفته باید یه عمر حسرت بخورم، ما از اون طرف …

اصلا دیگه اون طرف  رو بی خیال … الآن یه هفته ست بین این طرف و اون طرف معلقم… مرگ یه بار ، شیون هم یه بار… »

اینا رو گفت و شروع کرد به شماره گیری ..

طرف هنوز سلام نکرده بود که پرید وسط حرفش و گفت :

«دنبال یکی دیگه باش ، من نیستم »

*****

توی خونه نشسته بود که تلفنش زنگ زد ؛ علی ، رفیقش بود…

با خودش گفت : حتما می خواد راضیم کنه تا نظرم رو عوض کنم .

با بی میلی ، گوشی رو برداشت ولی از پشت گوشی شنید که :

«با یه نفر دیگه ، صحبت کردم ، قبول کرده جای تو بیاد ، ولی چون اینجا با یه شرکت قرار داد داره ، باید یکی رو بذاره جای خودش …

اونجا رو که نیومدی، حداقل اینجا رو قبول کن …

پولش هم خوبه…»

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۱۰

درسته که بعضی ها ممکنه به جای دو تا کلیه، سه تا کلیه یا حتی چهارتا کلیه داشته باشن.

درسته که آدم سالم دو تا جفت چشم داره. دو تا شش داره. دو تا سوراخ بینی داره. دو تا گوش داره.

ولی دل رو خدا به هیشکی بیشتر از یکی نداده.

خود دل هم یه جوریه که توش، بیش تر از یه عشق جا نمی شه.

کسی که خونه دلش رو فقط به  اسم یه محبوب سند بزنه، هیچ وقت گرفتار تردید و دو دلی نیمی شه.

دو دلی های ما، به خاطر اینه که می خوایم توی یه دل کوچیک، که فقط ظرفیت یه محبوب رو داره، خیلی ها رو جا بدیم.

نمی شه ! یعنی این رسمش نیست!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۰۳:۵۸

می گن مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسه.

راست هم می گن.

دلیل خیلی از شک ها و تردید ها، تجربه های قبلیه. مثلاً کافیه یه بار، ‌از یه نفر دروغی شنیده باشیم. اونجاست  که دیگه به راست ترین حرفای طرف هم شک می کنیم.

حتی  ممکنه پی بردن به دروغ یه دوست، باعث بشه به حرف راست بقیه ی دوستامون هم شک بکنیم.

می خوام بگم بعضی وقتا اگه احساس می کنیم که یکی سخت به ما اعتماد می کنه و  انگار بهمون مشکوکه بهش حق بدیم. شاید قبلاً  خود ما یا یکی دیگه باعث شده که اعتمادش خدشه دار بشه.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۱۰:۵۳

خیلی از آدما،‌ تصوری که از خدا و پیامبر و دنیا و هستی دارن، مربوط به سنین پنج شش سالگیشونه.

یعنی توی اون سن هر چیزی که از معلم مهد و مامان و مادربزرگشون شنیدن، براشون شده جهان بینی.  در حالی که تصورات و  عقاید پنج شش سالگی، به درد همون پنج شش سالگی می خوره. 

خیلی از ماها، خودمون بزرگ شدیم و بیست و چند سالمونه،‌ ولی خدایی که توی ذهنمون داشتیم بزرگ نشده و کوچیک مونده.  برای همینم  دیگه جوابگوی خیلی از مسائل هستی و دنیا و جامعه نیست و باید به قدرتش شک کرد.

اینکه می گن مهم ترین و ضروری ترین علم دنیا،‌ علم خداشناسیه به همین خاطره.

اونایی که توی خداشناسی پایه شون ضعیف باشه،  حرف شک و تردید خودشون نمی شن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۱۰:۵۱

اصلاً چرا ما آدما دچار شک و تردید می شیم.

چی می شه که  یه وقتایی  وسط  مسیری که داریم می ریم، توقف می کنیم، بعد برمی گردیم و یه نگاهی به عقب میندازیم،  بعدم همه ی وجودمونُ این ترس عجیب در می گیره که:

«نکنه!

نکنه همه این راهی که یه عمره داریم میایم، اشتباه باشه و  سر از هیچ جای خوشایندی در نیاره.

نکنه داریم راهُ  غلط می ریم و حواسمون هم نیست. »

به نظر شما،‌چی میشه که بعد از سال ها اعتماد به یه نفر،  بهش شک می کنیم.

چی می شه که یه وقتایی تصمیم گیری برامون سخت می شه و نمی تونیم به حرف هیچ کسی اعتماد کنیم.

منشأ شک هایی که مث خوره به جون آدما می افتن، کجاست؟!

 

یکی از چیزایی که باعث می شه یه وقتایی ، حتی به وجود خدا هم شک کنیم، اینه که بی رو دربایستی، پایه مون ضعیفه.

درست مث دانش آموزی که  کلاس اول با ارفاق و اغماض قبول شده،‌حالا توی کلاس دوم به مشکل برخورده.

ما ها قرار بوده که اصول دینمونُ از روی تحقیق و بررسی قبول کنیم.  ولی چون  اکثریت مون حال و حوصله ی این کارُ نداشتیم، تصورمون از  توحید و خدا و پیامبر و  قیامت،  تصور  خیلی درست و دقیقی نیست. 

برای همینم خیلی جاها جواب نمی ده.

مثلاً به محض اینکه توی اینترنت ، چند صفحه از نوشته های آدمای بی خدا رو می خونیم، یه دفعه ای ته دلمون خالی می شه که: «نکنه حق با اینا باشه؟!»

یا مثلاً وقتی یکی از عزیزامونُ‌ از دست می دیم و خدا به دعای ما، اون عزیزُ شفا نمی ده،‌ تا یه مدت به عدل خدا مشکوکیم. به خاطر اینکه تصورمون از عدل و استجابت خدا، تصور مخدوشیه.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۱۰:۴۹