دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دختر» ثبت شده است

امروز از اون روزائیه که قنادی ها سرشون شلوغه. باباهای دختر دار، یادشون باشه بدون شیرینی نرن خونه. امروز روز تجلیل از نجابت و ملاحت دخترخانماست. روز تجلیل از اونایی که می تونن خستگی بابای خونه رو با یه لبخند فراری بدن.

 

امروز، همه ی کوچه های قم آذین بندی و چراغونیه. امروز، شیرین و شربت به وفور در همه ی کوچه ها و خیابون های قم پیدا می شه.  امروز، حرم حضرت معصومه از حضور زائرها و مجاورها جای سوزن انداختن نداره. امروز روز شادی همه ی دوستداران خانواده ی پیامبره.

 

امروز، شیرازی ها می رن شاه چراغ، برای عرض تبریک. تهرونی ها می رن امامزاده صالح. مشهدی ها می رن پابوس امام رضا. اولاد و نواده های امام موسی کاظم در ایران خیلی زیادن. هر  جای از ایران،   امامزاده ای داره که می شه برای عرض تبریک به اونجا رفت.

 

 

 

چقدر خوش سلیقه بوده هر کسی که این روزها رو دهه ی کرامت نامیده. خانواده ای که امروز دختر دار شدن همه شون کریم هستن. همه شون دست بخشنده دارن. همه شون  اهل بزرگواری هستن. عین جدشون. خدا رو شکر که ما مردم ایران این خانواده رو دوست داریم. بزرگ ترین سرمایه ی ما همین دوستی و عشق و علاقه ست.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۴۰

امروز، روز شماست. شمایی که  روح و چراغ  خونه اید. شمایی که پاره ی تن بابا هستید، عصای دست مادر، محرم اسرار برادر.

امروز روز شماست. شمایی که مثل گُلید.  شایدم  نه. شاید این گله که توی حسن و لطافت، شبیه شماست.  به هر حال، حتماً یه رابطه ای وجود داره: بین لطافت گلبرگ ها و لطافت احساس شما.

کی گفته که با یه گل بهار نمی شه. هر خونه ای که یه دختر داشته باشه، باغ همیشه بهاره.

امروز روز شماست.  شمایی که عین گل، برای خودتون حریم دارید. برای غریبه ها شبیه غنچه ی نشکفته، برای خودی ها گل از گلتون شکفته.

امروز، روز شماست.  شمایی که غرورتون قشنگه. عین غرور گل. شمایی که آفتابگردونید. آفتابگردون آفتاب  چهره ی بابا.

مادر دوست داره بشینه رو به روی شما، یه دل سیر جوونی های خودشُ تماشا کنه.

دوست داره بشینه رو به روی شما، گلی رو تماشا کنه که با دستای خودش بزرگ کرده

امروز، روز شماست. شمایی که همه ی وجودتون حیاست. اصلاً  خدا با شرم و آزرم سرشته، گِل  گُل وجود شما رو.

باید بنویسن مثل گل نجیب، توی همه ی لغت نامه ها، جلوی اسم شما.

فرشته ها سیر نمی شن،  از تماشی نجابت مجسمی که شما هستید.

وجودتون، ظرافت همه ی گل های عالمُ با هم داره. روزتون مبارک!

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۲۵

موسی، داخل صندوقچه بود. سرگردان روی آب. مادرش، نگران و مستأصل. کسی باید گره داستانُ در حساس ترین جای اون باز می کرد. خدا، یک دخترُ برای این کار انتخاب کرد. دختر عمران، خواهر موسی و هارون،‌ عهده دار این نقش شد.  و چه زیبا و هنرمندانه، از عهده ی  اون نقش بر اومد. گره باز شد. موسای شیرخوار به آغوش مادر بازگشت. قطار تاریخ در همون ریلی قرار گرفت که خدا خواسته بود. در  ادامه باز هم دو دختر هستن که گرهی از گره داستان باز می کنن. دخترهای شعیب. با نقش آفرینی اون هاست که دو پیامبر خدا، در مسیر زندگی به هم می رسن. موسی و شعیب.


خدا می خواست داستان خاندان عمرانُ برای ما تعریف کنه. خاندان عمران نبی. همون خانواده ای که یک بار دیگه مسیر تاریخُ عوض کردن. داستان با یک تولد شروع می شه. همه چشم انتظار بودن که همسر عمران، پسری به دنیا بیاره. اما نوزاد دختر بود.  هیچ کس چنین انتظاری نداشت.  اما خدا اینطور خواسته بود. اسمشُ مریم گذاشتن. مریم، ‌دختر عمران.  دختری که همه چیزش معجزه بود. تولدش،  رشدش، غذای محرابش و مادر شدنش.

در این داستان دو پیامبر  نامشون با نام یک دختر گره خورده. یکی عمران، پدر مریم. یکی هم مسیح، فرزند مریم.


همه او رو ادامه دهنده ی نسل نبوت می دونستن. وارث خانه ی وحی، دردانه ی       پیامبر، ابراهیم، فرزند آخرین فرستاده ی خدا.   ولی رسول خدا خیلی زود داغدار کودک خودش شد. مومنان واقعی ناراحت. مشرکین و منافق ها خوشحال!

چه کسی نسل آل محمد رو امتداد می داد؟! خدا باز هم  یک دختر رو برگزیده بود. دختری که هم مادر پدر بود، هم  مادر یازده  جانشین او.  خدا اینطور خواسته بود.


مژده، از سال ها قبل داده شده بود. احادیث از فضیلت قم روایت می کردن. از اینکه قراره این شهر به حرم اهل بیت تبدیل بشه. کسی نمی دونست چطور. کسی از آینده خبر نداشت. خدا ولی باز هم  اراده ی خودش رو به پیش برد. باز هم خواست خودش رو به کرسی نشوند. این بار هم پای یک دختر در میون بود. دردانه ای از خانه ی امام کاظم. معصومه ای که  نواده و دختر و خواهر  و عمه ی عصمت بود.  اسمش مثل اسم جدش فاطمه بود.

بانی و موسس حرم تازه ی آل محمد.



کم نیستن پدرهایی که با نام دخترشون شناخته می شن. 

یوسف اعتصام الملک با نام پروین اعتصامی شناخته می شه.  اورنگ زیب، با نام دخترش زیب النساء، مشهوره.

غیاث‌الدین تَرخان برای ما آدم شناخته شده ای نیست. الا اینکه بگن او پدر گوهرشاد بوده.

کم نیستن دخترهایی که نام خاندان خودشونُ بلند آوازه کردن.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۴ ، ۰۸:۲۰

مرد جوان چهارزانو زده و به ستون تکیه داده،

سمت چپش پسرکی  هفت هشت ساله در حال ور رفتن با گوشی همراه باباست،

شاید دارد برای عکس گرفتن آماده اش می کند.

طرف راست اما، دختری هشت نه ساله است که مدام حرف می زند و توجه پدر را می خواهد، پدر هم با دقت و خنده نگاهش می کند و چند ثانیه ای به حرف هایش گوش می دهد،

یک دفعه، دستِ دخترِ  یک  ساله ای که روی پای مرد جوان نشسته بالا می آید، فرصت دختر بزرگتر تمام شده است،

پدر سرش را پایین می آورد و با مهربانی می گوید: «تو دیگه چی می گی؟»،

دختر کوچک کلاه مرد را بر می دارد و روی سرش می گذارد، کله ی در حال کچل شدنِ مرد نمایان می شود،،

پسر همچنان با گوشی درگیر است،

دختر بزرگ پیش مادر رفته و لابد، دارد ادامه ی ماجرا را برای او تعریف می کند!،

پدر بیشتر خم می شود و لبهای دخترکش را می بوسد،

کام همه شان شیرین می شود ، به همین سادگی، به همین  با مزگی!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۴ ، ۱۲:۳۴