معمولاً توی نوجوونی و جوونی، آدم یه دوره از خود رأیی رو تجربه می کنه. اون «غرور جوانی» هم که سعدی ازش حرف زده، راجع به همین خودرأییه.
ولی معمولاً بیشتر نوجوون ها و خود ما جوون ها، یکی دو بار که در اثر خود رأیی، سرمون به سنگ می خوره یا با کله می ریم توی دیوار، به یه نتایجی می رسیم. مثلاً کم کم به این نتیجه می رسیم که شاید بعضی وقت ها، بقیه هم یه حرفای درستی برای گفتن داشته باشن. شاید خود ما هم با همه عقل کل بودنمون یه وقتایی اشتباه کنیم.
البته این نتایج رو معمولاً جایی با بلندگو اعلام نمی کنیم که آتو دست بقیه ندیم، ولی خودمون پیش خودمون یه تصمیمایی می گیریم. مثلاً تصمیم می گیریم که دفعه بعد، به جای وقتمون رو صرف تره خرد کردن برای حرفای بقیه کنیم، بشینیم و یه کم به اون حرفا فکر کنیم.