می گن زمان ناصرخسرو خدا بیامرز، یه عقابی از سر سنگ بلند شد. که چی؟ که بره یه کم بلند پروازی کنه. ولی چشم تون روز بد نبینه. یکی از یه گوشه ای، یه تیر به سمت همون آقا عقابه رها کرده. تیر سِرتِق هم نه گذاشت، نه برداشت. مستقیم رفته به پر و بال عقاب بلند پرواز ما خورد. هیچی دیگه. عقابمون تیر تو پر شد و سقوط آزاد کرد. تازه وسط سقوط، یه نگاهی به تیر کرد و دید: ای داد بی داد! این که پر خودمه به تیر!
به قول ناصرخسرو: « گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست.»
نتیجه ی اخلاقی داستان اینه:
«هر کسی بر اثر بلندپروازی سقوط کنه، نباید بقیه رو ملامت کنه. چون هر چی می کشه از بلند پروازی خودش می کشه. از این و اون نیست. از ماست که بر ماست.»