می گفت: عصا مال کیه؟ مال کسی که به خاطر ضعف بنیه، یا به خاطر درد پا و بیماری و کهولت سن، نمی تونه بی عصا راه بره. بعضیا به یه دونه عصا محتاجن و بعضیا به دو تا. ولی عصا چه یه دونه باشه و چه دو تا، چه چوبی باشه و چه فلزی، چه سیاه باشه و چه سفید، نشونه ی احتیاجه.
برای همینم هست که جوون سالم، زورش میاد عصا دست بگیره. یعنی غرورش اجازه ی دست به عصا شدنُ نمی ده.
می گفت: مردم هم عین عصا می مونن. تکیه دادن بهشون نشونه ی عجز و احتیاجه. آدمی که سالم باشه و قلب سلیم داشته باشه هیچ وقت به مردم تکیه نمی کنه. عوضش فقر و اعتراف به عجزشُ می بره پیش کسی که واقعاً محتاجشه. کسی که هر چی داره از اون داره. آدمی که صاحب قلب سلیم باشه، به جای تکیه دادن به مخلوق، به خالق تکیه می کنه. به ستون ثابت هستی که گردش داره، نه لرزش، نه شکستن و کج شدن.
می گفت: سید الشهدا رو ببین. عارش میاد دست بیعتُ سمت یزید دراز کنه. عارش میاد با سر خم کردن مقابل امثال یزید، خودشُ خوار ببینه. سرشُ بالا می گیره و میگه: هیهات! هیهات که من خودمُ خوار کنم. هیهات از ذلت و خواری.
ولی همین امام حسین، روز عرفه، از ظهر تا غروب آفتاب، دست نیازش به سمت آسمونه. همون امامی که پیش مخلوق سر خم نمی کنه، پیش خالق بیا و بیین چه سجده هایی می کنه. چه نمازهایی می خونه و چه اشک هایی می ریزه.
همیشه شب اول محرم می گفت: تا قافله ی امام به کربلا نرسیده، تا نینوا شلوغ نشده، زودتر بیا و جا بگیر تا بتونی نماز شب های ثار الله و انصار الله ُ تماشا کنی. از چند شب دیگه، روی چند هزار نفر از کوفه و اطرافش میان کربلا. شب عاشورا، کربلا جای سوزن انداختن نیست.