از اون عادت های خانمان براندازه.
البته با یه نگاه دیگه، این عادت، بیش تر از اونکه عادت و خلق و خو باشه، یه جور بیماریه.
ولی نه از اون بیماری هایی که وقتی به جونمون می افته، کفاره گناهامون می شه....
مثلاً احادیث می گن وقتی یکی از بنده های خدا تب می کنه، خدا به خاطر همون درد بیماری، خیلی از گناه هاشُ می بخشه....
ولی این مرضی که امروز می خوایم ازش صحبت کنیم، نه تنها گناه ها رو نمی ریزه، بلکه خودش یه جور گناهه.
یعنی اگه کسی همچین مرضی به جونش بیفته و نره دنبال دوا و درمونش، رسماً گناهکاره.
داریم از «وسواس» حرف می زنیم.
اسم وسواس که میاد، خیلی ها فوراً ذهنشون می ره سمت رفت و رو و شست و شو و تمیزی و اینجور مسائل.
حق هم دارن.
آخه وسواس، بیشتر توی اینجور چیزا به وجود میاد. اتفاقاً آزار دهنده ترین شکل وسواس هم همین وسواس نجس و پاکی و اینجور مسائله.
ولی واقعیت اینه که وسواس، محدود به اینجور چیزا نیست.
خود ما ها هم ممکنه وسواس هایی داشته باشیم که ازش بی خبریم.
وسواس، به یه شکل سراغ همه نمیاد. یعنی معمولاً
وسواس هر آدمی با وسواس آدمای دور
و برش، فرق می کنه...
مثلاً ممکنه یه گوینده ، یه متن ساده رو ده بار اجرا کنه و باز به دلش ننشینه. صدا بردار و تهیه کننده و سردبیر، همه می خوان برن دنبال بقیه کار و زندگیشون، ولی این میگه: تو رو خدا، یه برداشت دیگه هم ضبط کنیم. بنده خدا، تقصیری هم نداره. وسواسی شده دیگه!
یا مثلاً نویسنده ای که یه متن ساده رو ده بار می نویسه و خط می زنه و پاره می کنه.
همچین آدمی رسماً وسواس نوشتن داره، ولی ممکنه حواسش نباشه و اسم کار خودش رو به جای وسواس بذاره: دقت نظر و حوصله!