یه استاد پیر داشتیم که لابه لای خاطر هاش می گفت:
وقتی بچه بودم، بقال محل همیشه ازم می خواست حتماً اول صبح برم مغازه ش و ازش یه چیزی بخرم.
می گفت: صبح علی الطلوع، از تو که دشت بگیرم، تا آخر شب همینجور مشتریه که میاد توی مغازه م...
ولی وای به اون روزی که تو نیای و سر صبح، این نیم سیر پنیر رو از من نخری...