دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا

اعتقاد، رفتار و اخلاق صحیح

دین و دنیا
پیوندهای روزانه

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بخل» ثبت شده است

به قول اون بنده خدا، پوله، جون نیست که بشه گذاشت کف دست و ازش گذشت.

پوله!

جون رو همینجوری خدا مفتی به آدم داده، ولی پول، یه قرونش زیر پای فیله!

پس خیلی وقت ها، پول دادن برای خیلی ها، از جون دادن هم سخت تره. واسه همینم هست که طرف به همه مشتری هاش می گه: قربون شما برم!

ولی همون آقا، داده بزرگ بالای سر در حجره اش بنویسن : لطفاً تقاضای وجه دستی نفرمایید!

خلاصه که گذشتن از این چرکای کف دست، شیر خدا رو می خواد و رستم دستان. و گرنه نفس اماره پولدوست که به همین سادگی ها خاک نمی شه.

ولی اونایی که مث خود مولا بتونن این نفس  رو  با بخشش مال و دارایی خاک کنن، محبوب مولا می شن...

کسی هم که محبوب مولا شده باشه، دستش از دامن پر از مهر آقا کوتاه نیست.

خوش به حالش ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۰۶

قصه اون برادرها  رو شنیدی؟

همونایی که یه باغ پر میوه داشتن  و دلشون نمی خواست از محصول باغشون به نیازمند ها کمکی بکنن؛

با همدیگه قرار گذاشتن صبح خیلی زود ،  پیش از طلوع آفتاب ،  دقیقاً یه همچیم وقتی، قبل از اینکه بیچاره های فقیر خبر دار بشن برای برداشت محصول باغشون حرکت کنن؛

می خواستن سحر خیز باشن و کامروا؛

می خواستن قبل از اینکه کسی برای درخواست کمک به سراغشون بیاد همه محصول رو چیده باشن؛

همین کار رو هم کردن ولی وقتی به محلی که باغشون اونجا بود رسیدن به جای باغ یه تل خاکستر دیدن؛

اولش فکر فکر کردن راه رو اشتبه اومدن ولی درست اومده بودن ولی واقعیت این بود که صاعقه قهر خدا از اون ها سحر خیز تر بوده؛

حالا اون ها بودن و یه پشیمونی عمیق

یه حسرت دنباله دار

یه آه سرد  و «ای کاش ،ای کاش» گفتن هایی که دیگه فایده ای نداشت؛

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۰۵

خساست هم حد و مرزی داره!

جنابعالی  که فازمتر رنگ‌ و رورفته‌ ی توی خونه تُ، با اینکه  می‌دونی کار همسایه‌ درمونده ‌تُ  راه میندازه، بهش نمی‌دی؛

جنابعالی چطور از خدا توقع داری برق سه‌ فاز قیامتشُ  ازت دور کنه؟

چطور توقع داری خدا، حواسش به‌ت باشه  تا توی اون محشر کبرا، خشک و جزغاله نشی؟!

کار همسایه تُ راه بنداز تا خدا برات کارتُ راه بندازه.

 

درسته که اصلاً با هم رفت و آمد ندارید.

درسته که فامیلی همدیگه رو هم بلد نیستید.

درسته که  تا حالا یه بار هم با هم حرف نزدید.

ولی آش که می پزی، خب یه کاسه کوچیکش رو هم برای همون همسایه ناشناس طبقه بالا ببر.

 هر چی باشه اونم مث خودن بنده ی خداست. خوشحال می شه وقتی می بینه براش آش آوردی.  اگر چه که این وسط خود اون کاسه آش اصلاً موضوعیت نداره.

خوشحالی طرف، بیشتر به خاطر اینه که می بینه به یادش بودی.


آخه بخل  هم حد و  مرزی داره.

پول دستی و  ضمانت وام که ازت نخواسته.

مسافر غریبه. گم شده توی شهرتون.

داره آدرس می پرسه. اگه بلدی، بهش یاد بده.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۴ ، ۱۲:۵۶