درسته که آدم عاقل، زود به زود به هیچ کس اعتماد نمیکنه.
درسته که یکی از ویژگی های ایمان هم همینه که آدم، نباید به هر کسی اعتماد داشته باشه.
ولی هم عقل، و هم ایمان حرفشون اینه که بالاخره یه جاهایی باید به کسی که قابل اعتماده، اعتماد داشت.
آخه اگه قرار بود هیچ کس به هیچ کس اعتماد نداشته باشه، چرخ زندگی و جامعه حتی یه دور هم نمی چرخید.
خود من و شما همنیجور راه به راه داریم به این و اون اعتماد می کنیم.
همین که جلوی تاکسی دست نگه می داریم، یعنی اعتماد داریم که راننده تاکسی، یکیه مث خودمون و یه قاتل زنجیره ای نیست. همینکه پولمون رو به کارمند بانک می دیم، یعنی اعتماد داریم که طرف نمیخواد پول ما رو قورت بده و یه لیوان آب خنک هم روش بخوره.
کسی که نمیخواد هیچ وقت و هیچ جا، به هیچ کس اعتمادی داشته باشه، همون بهتر که بره وسط بیابون چادر بزنه و همونجا زندگی کنه....
زندگی توی جامعه یعنی اعتماد کردن های مداوم به این و اون...