پیدا کردن یه دوست خوب ، کار سختیه …
و صد البته که از اون سخت تر ، نگه داشتن همچین دوستیه …
خیلی ها هستن که دوست داریم باهاشون دوست بشیم ولی نمیشه …
یعنی شرایطش فراهم نیست ؛ چه از این طرف ، چه از اون طرف…
اینجور وقتا ، باید یاد همون ضرب المثلی بیفتیم که میگه :
«آب دریا را اگر نتوان کشید / هم به قدر تشنگی باید چشید »
اگه این امکان برامون نیست که دوست صمیمی و یار غار یه آدم دوست داشتنی بشیم ، برقراری یه آشنایی ساده و مختصر می تونه گزینه قابل تأملی باشه…
خدا رو چه دیدی ؟
شاید همین آشنایی مختصر رفته رفته تبدیل شد به یه رفاقت ریشه دار …
احتمالا هر عقل سلیمی تصدیق می کنه که همه جا ، داشتن یه آشنای دور ، بهتر از غریب بودنه …
مخصوصا توی یه اداره وقتی یه پرونده زیر بغل داری و باید از این اتاق به اون اتاق بری …
توی هر اداره ای داشتن یه آشنا یعنی حل خیلی از مشکلات …
زبونم لال فکز نکنی منظورم پارتی بازی و زیر پا گذاشتن ضابطه هاست ، نه …
یه آشنای دلسوز حد اقل به این درد میخوره که راه و چاه رو بهت یاد می ده و اجازه نمی ده بین طبقات و اتاق ها حیرون و سر در گم بمونی …