این آدم قرن بیستم و قرن بیست و یکم، بی حسّی رو با آرامش اشتباه گرفته.
مثلاً سرش درد می کنه، به جای اینکه دنبال علت درد باشه و علتُ درمان کنه، یه قرص مسکن می خوره. قرص مسکن هم پیام های عصبی دردُ متوقف می کنه.
طرف احساس می کنه سر دردش خوب شده و آروم شده، غافل از اینکه درد هنوز سر جاشه، ولی قرصای مسکن، صداشُ خفه کرده.
کلاً آرامش های دنیای مدرن همه شون همینجوری هستن.
**
بازار آرامش های دروغی و ساختگی وقتی گرم شد که سرگرمی های بشر به صنعت سرگرمی تبدیل شدن.
سرگرمی مگه کارش چیه؟
سرگرمی، سر من و شما رو به یه چیزی گرم می کنه تا حواس مون از چیزهایی که آرامش ما رو بر هم می زنن پرت بشه.
حالا اون چیزی که سر ما بهش گرم می شه می تونه هر چیزی باشه. از فیلم سینمایی و سریال ده فصلی بگیر و بیا تا برسی به موزیک و رمان و بازی های موبایلی و شبکه های اجتماعی.
این سرگرمی ها، فقط حواس ما رو از دلمشغولی های اصلی مون پرت می کنن. ولی برای خود دلمشغولی، هیچ کاری انجام نمی دن.
**
بنازم به بچه ها!
بچه ها، با اینکه بچه هستن، ولی یه وقتایی دیر تر از ما بزرگ تر ها گول می خورن.
یه نوزاد، وقتی از خواب می پره و می زنه زیر گریه، فقط و فقط با آغوش گرم مادرش آروم می شه. حالا شما سعی کن با عروسک، یا با شیشه ی شیر، یا حتی با شعر خوندن و شکلک در آوردن همچین بچه ای رو آروم کنی.
عمراً بتونی. بچه اونقدر گریه می کنه تا به اون چیزی که می خواد، یعنی آغوش آرامش بخش مادر برسه.
ولی ما آدم بزرگا، با اینکه علت خیلی از اضطراب ها و تشویش هامون، دوری از خداست، خیلی زود با گول زنک های دیگه سرگرم می شیم و اصلاً یادمون می ره که دنبال آغوش آرامش بخش خدا بودیم.
**
آدما با هم فرق می کنن. سلیقه هاشون فرق می کنه. خاطره ها و احساسات شون هم فرق می کنه.
ممکنه یه آهنگ، برای شما تداعی کننده ی خاطرات خوبی باشه و بهتون آرامش بده. ولی رفیق تون از همون آهنگ خاطره ی بدی داشته باشه و شنیدن اون آهنگ، اعصاب شُ به هم بریزه.
ممکنه یه رنگ خاص، به من و شما آرامش بده، ولی همون رنگ آرامش یکی دیگه رو به هم بریزه.
روی همین کره ی زمین، آدمایی هستن که با صخره نوردی و سقوط آزاد و اسکی وحشی، به احساس آرامش می رسن. آدمای دیگه ای هم هستن که ترس از ارتفاع دارن و حتی از پشت بوم خونه ی خودشون هم می ترسن.
هر کسی یه جوریه. نمی شه برای همه یه نسخه پیچید.
**
درسته که زندگی متاهلی دردسرهای خاص خودشُ داره. ولی آرامشی که انسان از بودن کنار شریک زندگیش پیدا می کنه، به همه ی درد سرهاش می ارزه.
حتی همون زن و شوهرهای که شاید هفته ای یکی دوبار با هم قهر و دعوا می کنن، از بودن کنار هم زیر یه سقف، آرامشی رو تجربه می کنن که آدمای مجرد، با اون آرامش، کیلومتر ها فاصله دارن.
خدا، یه چیزی می دونسته که اسم همسرُ گذاشته مایه ی تسکین و آرامش.
با شمام! با شما، آقا و خانم مجردی که فعلن قصد ازدواج نداری!
**
حتی در طول روز هم، آدم یه وقتایی دوست داره از شلوغی و سر و صدا و دنیای هزار رنگ بیرون، به یه اتاق تاریک و خلوت و بی سر و صدا پناه ببره.
این تاریک بودن و خلوت بودن و بی سر و صدا بودن، خصلت های آرامش بخشی هستن که هر سه شون توی شب جمع شدن.
برای همینم شب، جزء آرامش بخش ترین اوقات زندگیه.
به سکوت، به سیاهی و به خلوت بودن شب احترام بذاریم تا شب، همچنان آرامش بخش باقی بمونه.
**